داستان مقاومت کُردها علیه کشف حجاب رضاخانی

 رویکرد ضد حجاب کار اشتباهی بود، چرا که نه تنها اصلا مملکت به آن احتاجی نداشت؛ بلکه با فرهنگ ملی ایرانی نیز همخوانی نداشت و این مسئله بیشتر مربوط به سفر زضاخان به ترکیه و دیدار او با آتاتورک بود.


توسعه رضاخانی!

یکی از فریب‌هایی که رضاخان را دادند، این بود که به او گفتند اگر می‌خواهید پیشرفته شوید، چون نیمی از جامعه شما زنانی هستند که در چادر و چاقچورند، آنها باید ازاین پوشش بیرون بیایند و در اجتماع حاضر شوند. مغالطه اینجاست که گویی اگر زن با حجاب باشد، نمی‌تواند در اجتماع حضور یابد و حتماً باید بی‌حجاب باشد تا بتواند چرخ‌های توسعه را به گردش در بیاورد!


زن، زیر قیچی تاریخکاتورها

ما اگر به دنبال حل بحران ها در حوزه زنان هستیم بایستی دست به کار شویم و برای زنان امروزمان با استفاده از همین تاریخ هویت سازی کنیم. کاری که غرب سال هاست در حوزه زن و خانواده دارد انجام می دهد.


مروری اجمالی بر وحشیانه‌ترین اقدام تاریخ معاصر

امروز ۲۱ تیرماه سالگرد قیام گوهرشاد است، حدود ۸۵ سال پیش چند صد تن در یک شب، در مسجد گوهرشاد مشهد توسط عمال رضاخان شهید می‌شوند و به‌صورت دسته جمعی دفن می گردند! ریشه این اقدام وحشیانه را باید در عوامل متعدد دید. اتفاقی که دفعی نبوده است. به قدرت رسیدنِ تا حدودی هم‌زمانِ امان‌الله خان در افغانستان، آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران و وضع قوانین مشابه در خصوص ظاهر مردم، ریشه در تصمیمات دست پشت پرده‌ای دارد که آن‌ها را به قدرت رسانده است …


بازخوانی واقعه گوهرشاد

تحصن مردم در مسجد گوهرشاد، در اعتراض به “تغییر لباس اجباری” بود. مردم آن را تعرض به هویت خود قلمداد و تصور می‌بردند که این امریه، مقدمه‌ای برای “کشف حجاب اجباری” است، که البته درست حدس زده بودند.


دلالت‌های هویتی و نشانه شناسانه حجاب

فرانسه که در خیلی از سواحلش برهنه بودن آزاد است، مجلسش می‌آید قانونی مصوب می‌کند که برابر آن، پوشیدن بورکینی یا لباس شنای پوشیده در کنار دریا، ممنوع می‌شود. چرا؟  چون نگاه‌شان این است که پوشیدگی در درجه اول، یک علامت هویتی است. پوشش، علامت هویتی زن مسلمان است. وقتی علامت‌های هویتی ضدسکولار در جامعه سکولار ما پررنگ بشود، می‌تواند ما را از لحاظ هویتی به خطر بیاندازد.


داستانک | باتوم

با هزار بدبختی دخترها را بیدار کرد و راه انداخت طرف حمام. چند ماهی می‌شد که خانه نشین بود و رنگ کوچه، دکان و حمام را ندیده بود. آفتاب نزده هم، ترگل و ورگل از حمام زد بیرون به هوای این‌که شیخ غلامحسین یکی دو کوچه پایین ترمی رسد، بقچه‌ها را می‌گیرد و تا خانه همراهی‌شان می‌کند.