به گزارش «ایام»، متن پیشرو برگرفته از خاطرات شفاهی سید رضا مهری؛ نیروی داوطلب ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی سبزوار در دوران دفاع مقدس میباشد. به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس، این جستارهای تاریخ شفاهی جبهه و جنگ از نظرتان میگذرد:

از سربازی که برگشتم داوطلب شدم برای کمک به جهاد سازندگی. یک پیکان قهوهای داشتند که بغلش نوشته بود «ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی». یک بلندگوی خراب هم رویش نصب کرده بودند. گفتند با این ماشین بروید برای جمع آوری کمکهای مردمی.

کمی به ماشین رسیدم؛ دو تا بوق بلندگویی، یک ضبط و یک تقویت کننده صدا رویش گذاشتم. ماشینها را در جهاد سازندگی نگهداری میکردند. هر روز صبح زود قبل از این که نیروهای جهاد بیایند، میرفتم ماشین را مرتب میکردم و راهی روستاها میشدم.
همه روستاهای سبزوار را میرفتم. از شش صبح تا یک و دو شب کار میکردم و دو سه ساعت میخوابیدم، باز فردا به همین شکل کار میکردم. وقتهایی هم که منزل بودم یا جایی که دسترسی به رادیو و تلویزیون بود، گوش به زنگ بودم تا اگر نوحهای از آهنگران یا کویتیپور پخش شد، ضبط کنم که توی ماشین استفاده کنم.
آن زمان ماشین کم بود. همین که از داخل کوه و تپهها وارد یک روستا میشدم و این بلندگوها نوحه و سرود انقلابی پخش میکرد، حس عجیبی به مردم منتقل میشد. جمعیت زیادی دور ماشین جمع میشدند. جمعیت روستاها زیاد بود و بخش زیادی از کمکهای مردمی از روستاها جمع آوری میشد.

بعد از مدتی تصمیم گرفتم کارهای تبلیغی و برنامههای فرهنگی هم در روستاها داشته باشم. یک پرده سفید وسط میدان روستا نصب میکردم و با یک پرژکتور فیلمهای انقلابی یا اجتماعی مثل «مرز» یا «توبه نصوح» و چند فیلم جنگی دیگر برای اهالی پخش میکردم.

تا موقعی که وسایل پخش فیلم آماده میشد، یک روحانی برای مردم درباره مسائل اعتقادی یا جبههها و اتفاقات روز حرف میزد. این روال، کار و شغل اصلی من نبود. من فقط داوطلب بودم و بابت آن هیچ حقوقی نمیگرفتم. روزهایی که بیکار بودم برای جمعآوری کمک میرفتم. روزهایی که من نبودم، کسان دیگری میرفتند. آن روزها جنگ مسئله مردم بود و مردم از جان و دل مایه میگذاشتند.
فکر کنم سال ۶۳-۶۴ بود. از کمکهای مردم ۱۰ دستگاه نیسان و یک دستگاه آمبولانس برای جبههها خریدیم. بعد برای این که اطمینان مردم بیشتر جلب شود و اطلاع پیدا کنند که کمکهایی که انجام دادهاند چطور هزینه شده است این ماشینها را در قالب کاروان به روستاهای مختلف میبردیم. جالب این که مردم آنها را هم پر از کمکهای خودشان میکردند.

راوی: سید رضا مهری
محقق: محسن سنگسفیدی
دفتر: سبزوار
دیدگاهتان را بنویسید