به گزارش «ایام»، متن پیش رو گفتاری از حجت الاسلام نظافت؛ استاد برجسته حوزه علمیه مشهد با موضوع «مسئولیت مومنین در جامعۀ حسینی» است که در هیئت لبیک مشهد در شب چهارم محرم ایراد شده است. متن کامل این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
بایستی به حقوق مسئولین که همانا انجام وظایف خودمان است، توجه کنیم
در این چند شب عرض کردیم همچنان که مسئولین بر گردن مردم حق دارند، مردم هم بر گردن مسئولین حق دارند و حق یک امر دو طرفه است و ما که مسئولیت رسمی نداریم، بایستی به حقوق مسئولین که همانا انجام وظایف خودمان است، توجه کنیم. باید ببینیم تکلیف ما چیست، از دست ما چه کاری برمیآید و اعتراف کنیم به حقوق دیگران. این را باید از امیرالمومنین(ع) یاد بگیریم. عرض کردم امیرالمومنین در خطبه ۳۴ نهج البلاغه فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً»، ای مردم من بر شما حق دارم و شما هم بر من حق دارید. حضرت وقتی خواستند حقوق دو طرف را بیان کنند، اول اعتراف کردند به حق مردم. این بخشهایی که حضرت اعتراف کردند به حق مردم، برای مسئولین خیلی خوب است، برای ما هم از این جهت خوب است که این حقوق را مطالبه کنیم. دیشب عرض کردم که امیرالمومنین(ع) فرمود حق شما این است که اول من خیرخواهتان باشم و دوم مراقب بیتالمالتان باشم، ما باید مراقبت از بیت المال را از مسئولین بخواهیم و انشاءالله مسئولین در این جهت مسامحه و کوتاهی نکنند.
حاکم اسلامی باید به فکر علم مردم باشد
سوم فرمود: «تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا». فرمود حق شما بر من علی این است که من به فکر تعلیم شما باشم. یعنی حاکم اسلامی باید به فکر علم مردم باشد. خب علم هم که میگوییم دو نوع علم داریم: علم معاش داریم و علم معاد. هر دویش وظیفه حاکم است. آن علمی که کمک میکند به دنیای بهتر باید آن علم را فراهم بکنند، ولی بدانیم آن علم به تنهایی به درد نمیخورد. پزشکی توسعه پیدا کرده است، مهندسی توسعه پیدا کرده است، نسبت به اول انقلاب خیلی توسعه پیدا کردیم، ولی درسهای زندگی هم باید توسعه پیدا کند، علم خوب زندگی کردن؛ علمی که آدمها باید نسبت به ارزشها پیدا کنند. زندگی در سایه آگاهی خیلی شیرین میشود به ویژه آگاهیهای دینی. از این زاویه شما مکتب اهل بیت(ع) را مطالعه کنید، میبینید واقعاً خیلی شیرین است. بسیاری از مشکلات به خاطر جهالتها است، چون ما نه با انسان «کما هو حقه» آشنا هستیم، چون اگر هم خودمان را درست بشناسیم، این شناخت و آگاهی در بهتر زندگی کردن خیلی تأثیر دارد. نه دنیا را آن طوری که باید میشناسیم، چون اگر انسان این دنیا را هم بشناسد، در بهتر زندگی کردن تأثیر بسیاری دارد که حالا من نمیخواهم در این جهت وقتتان را بگیرم، ولی ببینید باید گفت بعد از انقلاب دربارۀ اینکه بسیاری از افراد آگاهیهای آکادمیک پیدا کردند و مدرک گرفتند، زمین تا آسمان باید تفاوت پیدا کردیم، ولی متأسفانه الان از نظر آمار طلاق وضع خیلی بدی داریم. تازه این آمار ازدواجهای رسمی است، در حالتهای دیگر اوضاع خیلی بدتر است. پس این آگاهیها به درد نمیخورد و دردی دوا نمیکند. اگر آن آگاهیهای اصلی نباشد، این قبیل آگاهیها در عین ضرورت داشتن، راه به جایی پیش نمیبرد. بنابراین وظیفه حاکم است که بستر آن آگاهیها را هم فراهم کند که انسانها هم به ارزشها، هم به آداب، هم به سبک زندگی، هم به بهتر زندگی کردن از نظر مادی دست یابند و در رقابت با کفار کم نیاورند. بالاخره علم عامل قدرت است. اگر خدای متعال گفته « وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم »، دشمنان خدا را بترسانید، خدایی اگر علم نباشد نمیشود ترساند. قرآن میگوید که اسبهای آماده داشته باشید. حالا شما یک میلیون اسب آماده داشته باشید، تأثیری ایجاد نمیکند، ولی موشک ترس ایجاد میکند. معیار، ارهاب دشمن است. اگر میخواهیم جنگ نشود و ما با کمترین هزینه پیروزی به دست بیاوریم، باید رعب در دل دشمنان بیندازیم. این مسئل بدون علم نمیشود. یک بخشاش علم است، البته ایمان نقش جدی دارد.
باید در کنار توسعه آگاهیهای علوم تجربی و دینی، به فکر تأدیب هم باشیم
امیرالمومنین میگوید: «و تأدیبکم کیما تعلموا»، حق شما تأدیب است، تأدیب اشاره به تربیت دارد، یعنی حاکم نباید به توسعه آگاهیهای علوم تجربی و علوم دینی اکتفا بکند، اینها هم دردی دوا نمیکند، در کنار توسعه آگاهیهای علوم تجربی و علوم دینی، باید به فکر تادیب هم باشیم. یعنی امیرالمومنین(ع) میگوید علم به تنهایی تربیت ایجاد نمیکند. از نظر اسلام حاکم مثل پدر است. در روایت داریم «امام کألوالد الشفیق» است. پیامبر فرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»، ما پدر این امت هستیم. در مورد حق فرزند بر پدر، شما در روایت نگاه کنید. فرمود فرزند بر پدر سه حق دارد: اسم نیکو، «یعلمّه القرآن» یعنی تعلیم قرآن و « یحسّن ادبه». یعنی اگر یک بابایی به بچهاش قرآن یاد بدهد و او را ادب نکند کوتاهی کرده است. تأدیب را در کنار تعلیم آوردند. از این دست روایات زیاد داریم. در نهجالبلاغه امیرالمومنین(ع) فرمود: «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما»ً، اگر کسی خودش را در جایگاه امامت قرار میدهد، حالا میخواهد مثلاً مدیر یک دبیرستان باشد یا مدیر یک اداره باشد یا استاندار یا امام جماعت و…وقتی کسی خودش را در جایگاه امامت قرار میدهد، اول باید به خودش یاد بدهد. این هم خیلی جالب است. «مَن نَصَبَ نَفسَهُ للنّاسِ إماما فلیَبدأ بتَعلیمِ نَفسِهِ». گاهی ما یک چیزهایی را به دیگران یاد میدهیم که هنوز آنها را به خودمان آن چنان که باید یاد ندادیم. یعنی این علم در جان ما ننشسته است. فرمود هر کس خودش را امام قرار میدهد باید به خودش یاد بدهد، بعد فرمود: «وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ»، فرمود ادب کردنش با روش باشد. ببینید در این روایت هم بحث تعلیم را مطرح میکند، هم بحث تادیب را. در هر روایتی هم که مربوط به حق فرزند بر پدر است، هم بحث تعلیم و هم بحث تادیب را مطرح میکند.
وظیفه حکومت، توسعه تربیت است
امیرالمومنین(ع) میگوید حق مردم بر من علی این است که به آنها یاد بدهم تا نادان باقی نمانند. بعد فرمود حقشان این است که آنها را ادب کنم. حالا فرقش چیست؟ فرقش این است که اگر علم به جان نشست این میشود ادب، این میشود تربیت. اگر علم به جان ننشست این به درد نمیخورد. شاید هشتاد درصد، نود درصد جوانها دیگر الان حداقل لیسانس را دارند. بالاخره در واحدهای درسی اخلاق بوده، مسایل دینی بوده، ریشههای انقلاب و مباحث انقلابی بوده است. خب بسیاری از این افراد که مدرک این چیزها را دارند و خواندند و یاد گرفتند و نمرهاش را گرفتند، نه آن چنان که باید متدین هستند و نه آن چنان که باید انقلابی. تأدیب یعنی این علم نهادینه بشود، یعنی این علم به جان بنشیند که یکی از گامهای علم اتفاقاً عمل است. حاکم باید این زمینه را فراهم بکند و ما در این جهت به شدت نقص داریم. هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی که اصلاً سیستمهای تربیتی کاملاً منظم نداریم و از سوی دیگر هم که واقعاً در تربیت از نظر کمّی خیلی کم کار کردیم. الحمدالله جمهوری اسلامی به این اکتفا نکرده و میبینیم آگاهیهای دینی را در همه سربازخانهها برده، بنده مکرر رفتم در ارتش، سپاه و نیروی انتظامی، بندگان خدا نشستند برایشان صحبت کردیم، آگاهیهای دینی توسعه پیدا کرده الحمدالله، اما تربیت را باید توسعه داد، وظیفه حکومت، تربیت است. یعنی یک کاری کن علم به جان بنشیند. بعد از انقلاب، آگاهیهایی که در مورد بهتر زندگی کردن خانوادهها است توسعه پیدا کرده، والدین ما یک کلمه از این حرفها نمیدانستند. نسل ما، پدر و مادرهایمان معمولاً سوادشان در حد خواندن و نوشتن بوده و اصلاً از آیین شوهرداری و و همسرداری و این چیزها نمیدانستند. خب آن موقع طلاق چطور بوده، الان چطور است. ما چهل سال پیش در آمار طلاق چهاردهم بودیم، یعنی از هر چهارده ازدواج یک دانه به طلاق ختم میشده، الان هر چه پیشرفتهتر است شهرها طلاق بیشتر است. پس این حرف امیرالمومنین(ع) خیلی دقیق است که میگویند، تأدیب کنید.
تربیت، یعنی همراهی آگاهی و عمل
بعد جالب است در اول نامه مالک اشتر، امیرالمومنین چهار مأموریت برای حاکم اسلامی میگویند، میگوید باید به فکر پول باشی، «جیابه خراجها»، بدون پول نمیشود به فکر مبارزه با دشمنان بود. باید به فکر عمران و آبادی باشی، چهارمیاش را میگوید «استصلاح اهلها»، به فکر این باش که مردم صالح باشند. ترکیب علم دینی و تربیت این میشود که همانا صالح بودن است. یعنی گاهی چوب جهالت را میخوریم اصلاً نمیدانیم، گاهی هم چوب عمل نکردن را میخوریم. این دو تا با همدیگر میشود تربیت. لذا امیرالمومنین(ع) کجا گله میکند و میگوید خطر جامعه را تهدید میکند؟ شاید دیشب این را گفتم که حضرت فرمود مردم خطرهای کوبندهای ما را تهدید میکند. چهار الی پنج نشانه برای جامعهای که «قارعه» آن را تهدید میکند، برشمردند. دوتایش این است، یکیاش فرمود ما یک چیزهایی را بلد نیستیم سوال نمیکنیم، یکیاش هم فرمود یک چیزهایی را هم بلد هستیم، ولی عمل نمیکنیم. پس گاهی نمیدانیم، گاهی نه، مشکل تربیت داریم، یعنی علم نهادینه نشده است. الان ما میخواهیم علممان نهادینه بشود، عزیزان اینجا اگر مطلبی میشنوید و علاقمند میشوید تصمیم بگیرید تمرین کنید. باید تمرین کنید. باید علمها را ذره ذره در وجود خودمان نهادینه کنیم. یک کسی از آقا رسول الله(ص) پرسید علم چیست؟ حضرت فرمودند ساکت بودن و متأسفانه بسیاری از افراد بدون آگاهی نظر میدهند. من نمیدانم در کشورهای دیگر چطوری است، ولی میدانم در ایران صاحب نظر در همه رشتهها زیاد است. گفت خب بعدش چه؟ فرمودند گوش دادن. باید زانو بزنی، شاگردی کنی و متعلّم باشی. گفت بعدش چه؟ فرمودند بفهمی یادت نرود. از این گوش گاهی میآید از این گوش میرود. گفت بعدش چه؟ فرمودند عمل کنی. گفت بعدش چه،؟ فرمودند حالا آگاهیهایت را به دیگران هم نشر بده.
پس ما مطالبهای که از حکومت داریم هم تعلیم است که الحمدالله توفیقاتی بوده و میتواند این توفیقات گسترش پیدا کند و بیشتر مطالبه تربیت داریم، چون در تربیت یک مقدار کم آوردیم. الان میبینید که باید برای بازرسها بازرس بگذارند، باز برای آن بازرس هم باید بازرس بگذارند و همین طور گرفتاری درست میشود. بعد شما فکر نکنید طلاق فقط در بین افرادی است که سواد آکادمیک ندارند، نه؛ الی ماشاءالله در همه رشتهها از دینی و غیر دینی ما خانوادههای متزلزل داریم. گاهی وقتها آدمها چون مدرک دارند بیشتر متکبر و بداخلاق هستند و فکر نکنید تنها در میان فقرا است. بلکه اتفاقاً ثروتمندان چون پول دارند گاهی بی تربیت هستند. قرآن میگوید خیلی از پولدارها بی تربیت هستند. آیهای که میگوید بعضی پولدارها – پولدارهایی که ساخته نشدند – بی تربیت هستند، این است، «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ»، وای بر آن انسان بیتربیتی که دیگران را دست میاندازد، مسخره میکند، دنبال عیب دیگران است و غیبت میکند. میگوید این همان کسی است که «جَمَعَ مالً»، پولها را جمع میکند، همهاش در حساب شمارش این پولها است، «یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ»، فکر میکند پول عامل ماندگاری در این دنیا است، اینطور نیست. فرد پولدار باشد شاید اگر بمیرد دسته گل میآورند که حالا هم که تعزیه نیست که دسته گل بیاورند یا اگر تخت بیمارستان است تختش گرانتر است یا دستگاههایی نصب میکنند که دو سه ماه به زور زنده نگهداریاش میکند. بنابراین پول عامل ماندگاری نیست.
حق مسئولان وفاداری مردم و پای کار بودن آنها است
خب امیرالمومنین(ع) میگوید حق شما این است. آن وقت حالا اینها که تمام شد فرمود: «أمّا حَقِّی عَلَیکُمْ فَالوَفاءُ بِالبَیْعَهِ»، اول حضرت متواضعانه حق مردم را گفت، بعد فرمود من هم حق دارم. حق مسئولین، حق نظام، حق رهبری بر مردم چیست؟ فرمود وفا است، یعنی پای کار وایستند. «إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ»، آنهایی که میگویند رب ما الله است فرمود اگر استقامت کنند فرشتهها به کمکشان میآیند. وفا کم شده و خیانت زیاد شده است. در چنین شرایطی امام زمان(عج) هم بیایند با چالش مواجه میشوند به همین دلیل نمیآیند. نمیخواهم بگویم اوضاع بهتر نمیشود، قطعاً تواناییهای امام معصوم یک چیز دیگری است، ولی واقعش این است که معجزه نمیشود کرد.
دو گروه بر علیه انقلابها قیام میکنند: علمای بیتقوا و پولدارهای بیتقوا
بسیاری بودند که انقلابی بودند، دیگر بعد انقلاب شدند مقابل انقلاب. «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَی»، قارون میگوید از قوم موسی بود، از بنیاسرائیل بود، مستضعف بود، انقلابی بود، خدا آل فرعون را غرق کرد، اینها بعد در حکومت حضرت موسی(ع) بعضیهایشان به قدرت رسیدند، قارون گنجهایی پیدا کرد، ثروتهای بادآورده پیدا کرد، در برابر حضرت موسی(ع) ایستاد، در برابر بنی اسرائیل ایستاد، کما اینکه سامری عالم هم ایستاد. دو گروه بر علیه انقلابها قیام میکنند: علمای بیتقوا، پولدارهای بیتقوا. در قوم بنی اسرائیل در برابر حضرت موسی(ع)، هم سامری، هم قارون هر دو ظلم کردند. ما انقلابیهایی داشتیم که راهشان را عوض کردند. ما بچههای جنگی داشتیم که راهشان را عوض کردند. طرف در سایه نظام جمهوری اسلامی زندگی میکند، میشود مخالف، برای جمع کردن آراء مخالفخوانی میکند، این بیوفایی و خیانت است. امیرالمومنین(ع) فرمود: «الا انَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ»، فرمود وفا با صداقت همزاد هستند. یکی از دلایلی که این همه زندگیها متزلزل شده به این خاطر است که در عرصه ازدواج و خانواده هم بیوفایی زیاد است. طرف فقیر بوده، این خانم فقر او را پذیرفته و به او بله گفته است، اما از وقتی خدا بلندش کرده ثروتمند شده، میگوید دیگر این زن به درد من نمیخورد. چقدر ما از این جور آدمها زیاد داریم. این یعنی خیانت. یعنی بیوفایی. پستها در جمهوری اسلامی امانت الهی است. فرمود آدمها باید امانتداری کنند. امیرالمومنین(ع) میگوید حق من وفا است، یعنی آدمها اگر گفتند ما هستیم تا آخرش باشند و وفاداری را در عمل نشان بدهند. اصحاب اباعبدالله(ع) که ایشان فرمود من اصحابی باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم. فرمود آنها باوفا بودند، البته اوج وفاداری میگوییم ابالفضل است، ولی یاران اباعبدالله همهشان باوفا بودند و کم نگذاشتند. قرآن میگوید: «یجاهدون باموالهم و انفسهم»، اصحاب اباعبدالله(ع) اینطوری بودند. بیخود نیست نامشان تا قیامت در کنار حسین(ع) است. اگر کسی بگوید السلامعلیالحسین، آخرش نگوید و علی اصحاب الحسین، سلامش ناقص است، حق را ادا نکرده است. اینها وفاداری کردند. کم نگذاشتند. انقلابیها کم گذاشتند. رزمندهها کم گذاشتند. در دوران جنگ کم نگذاشتند، منتها بعد از جنگ کم گذاشتند. دوران جنگ در همین خیابان گاهی صد تا شهید میآوردند. اصلاً شهدا میآمدند مثل بارانی که بر یک شهر میبارد، خانوادهها را متحول میکردند. جنگ اصلاً نمیگذاشت معنویت بخوابد.
اسلام میگوید هم پول دربیاورید، هم ساده زندگی کنید و هم انفاق کنید
بعد از جنگ هم که خدابیامرزد آن آقا را هم که مردم را به توسعه اقتصادی دعوت کرد، اما به ساده زیستی دعوت نکرد. دعوت به توسعه اقتصادی کرد، گفت بروید پول دربیاورید. راست هم گفت، پول درآوردن عبادت بزرگی است، منتها نگفت انفاق هم عبادت بزرگی است. اسلام میگوید هم پول دربیاورید، هم ساده زندگی کنید و هم انفاق کنید، این میشود یک زندگی مطلوب. این مشکلات بعد از جنگ شروع شد. خلاصه وفاداری کم شده است.
عامل بیوفاییها چیست؟
همه ما در معرض بیوفایی هستیم. خطر بیوفایی هر شیعهای را تهدید میکند. کما اینکه جمعیت زیادی نامردی کردند و امام حسین(ع) را تنها گذاشتند. عامل بیوفاییها چیست؟ نقطه ضعفهایی که داریم. گاهی نگران جانمان هستیم، گاهی نگران آبرو هستیم، گاهی نگران پول هستیم. لذا گفتند هر روز صبح پیمانتان را با ولیتان امام زمان(عج) تجدید کنید. «اللهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَهِ یَوْمِی هذَا عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَهً لَهُ فِی عُنُقِی». چرا؟ چون امیرالمونین فرمود شیطان پیمانها را سست میکند. فرمود شیطان گره گره باز میکند. شما هر روز محکم کنید. اصلا سلام بر اباعبدالله یعنی پیمان را محکم کردن. حقیقت سلام این است. حقیقت زیارت این است. زیارت عهد است. بعد میگوییم «و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم». من آمدم سلام دادم و پیمان بستم، ولی حسین جان این آخرین پیمان نباشد. اگر قرار است بمیرم یک بار دیگر سلام بدهم بعد بمیرم و خوش به حال کسانی که در هنگام مردن آخرین حرفشان سلام بر اربابشان حسین(ع) است و خوش به حال کسانی که حسین را با چهره خندان میبینند. امکان ندارد کسی بمیرد و علی(ع) را نبیند، ولی بعضی علی(ع) را خشمگین میبینند. همه خندان نمیبینند. امیرالمومنین(ع) فرمود: «من یمُت یرنی»، فرمود هر که بمیرد منِ علی را میبیند. مثل اینکه مثلا شما سرتان را در آسمان بلند کنید، اگر ماه باشد هر جا باشید میبینید، ولی علی را همه یک جور نمیبینند. «انْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَهِ، وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقمه». میگوید خدایا تو ارحمن الراحمین هستی جایی که جایش باشد. ولی تو ای خدا در عین حال در جایی که جایش است «اشد المعاقبین» هستی. پیمان ببندیم. پیمانها را محکم کنیم. به خود ائمه باید پناه ببریم بگوییم آقا میترسیم بیوفایی کنیم. هر کس که میترسد نجاتش میدهند. هر کس که میترسد پناه میبرد به اهل البیت. هر کس میترسد به فکر خودسازی است. دیگر عبرتهای روزگار زیاد شده است. بعد امیرالمومنین فرمود: «و النصیحه فی المشهد و المغیب»، این هم خیلی جالب است حق حاکم نصیحت و خیرخواهی جلوی رو و پشت سر است. این مسئله را باید یک کم توضیح بدهم به چه معناست؟ چون امیرالمومنین(ع) فرمود حق حاکم این است که مردم خیرخواهش باشند. یعنی الان مقام معظم رهبری در رأس و بقیه مسئولین، رئیس جمهور، وزراء اینها روز قیامت میگویند چرا خیرخواهی نکردید. بعد امیرالمومنین(ع) فرمود هم جلوی رو خیرخواه باشید هم پشت سر. خیرخواهی جلوی رو یعنی چه. شما اگر الان مقام معظم رهبری را ببینید چه میخواهید بگویید. فقط میخواهید ابراز احساسات بکنید؟ اتفاقاً خیلی وقتها ایشان گفته نمیخواهد. نظر رهبری چیست؟ نظر ایشان همان نظر امیرالمومنین(ع) است که فردا شب باید توضیح بدهم خدمتتان. امشب رسم است که عرض ادب میکنند به ساحت مقدس زینب کبری(س) و دو دستۀ گلش. زینب کبری(س) شخصیت بزرگی است. اولاً نام زینب(س) را خدا انتخاب کرده کما اینکه نام فاطمه و حسن و حسین را خدا انتخاب کرده است. زینت پدر، زینت علی. هر کس، هر کس نمیتواند زینت علی باشد. زینب کیست. زینب کسی است که امام زمانش به او التماس دعا میگوید. فرمود خواهرجان من را در نماز شبت فراموش نکن. زینب کیست. زینب کسی است که امام سجاد فرمود: «أنت عالمهٌ غیر معلمه». چیزهایی که امثال ما بلدیم، اکثراً میرویم مطالعه میکنیم، میشنویم، شاگردی میکنیم، اما علم واقعی علمی است که خدا بر قلب کسی بتاباند. مفسر قرآن است. عقیلهالعرب یعنی در نهایت شکوفایی عقل. خیلی عظمت دارد حضرت زینب(س). اگر از حضرت زینب(س) ما هیچی نداشتیم جز همین جمله که فرمود: «ما رأیتُ الا جمیلا» بس است. وارد مجلس ابن زیاد شد. اسیر است. در نهایت جلال و شکوه و عظمت و آرامش، با بیاعتنایی، بدون ترس، بعد که ابن زیاد پرسید او کیست و گفتند دختر علی(ع) است، شروع کرد سرزنش کردن حضرت. جوابهای محکم علمی دندان شکن داد، گفت دیدی خدا چه بلایی سرتان آورد. فرمود: «ما رأیت الا جمیلا»، تو نمیفهمی، همهاش زیبا بود. حالا زینب(س) چه چیزهایی را میگوید زیبا است که ما نمیفهمیم. خواهر پنج شهید، عمه چند شهید، اینها در ظرف چند ساعت اتفاق افتاده، زینب کسی است که وقتی خواستگار برایش آمد، امیرالمومنین(ع) به دخترش فرمود بابا نظرت چیست، فرمود پدر اختیار من دست تو است، بعد که قرار شد بله بگوید فرمود یک شرط دارم، شرطش این است که من بتوانم به دیدار برادرم حسین(ع) بروم. ازدواجهای موفق این جوری است که دختر دل میکند و بیشتر دلش میآید سمت شوهرش؛ اما زینب(س) دلداده حسین(ع) است. عبدالله بن جعفر هم این شرط را پذیرفت. بچههای زینب کبری(س) به سفارش پدرشان همراه شدند در سفر کربلا . عبدالله بن جعفر هم شخصیت بزرگی بوده، بیماری داشت نتوانست بیاید.
تربیت، عامل حرکت رو به جلو فرهنگ عاشورا
بچهها آمدند پیش داییشان اباعبدالله(ع) که اجازه بگیرند بروند میدان. امام حسین(ع) اجازه نداد، افتادند به دست و پای عمو، یاد شهدا بخیر، مکرر جوانهایی را دیدیم که وقتی اجازه نمیدادند بروند میدان، آنها گریه میکردند. مسابقه بود برای میدان رفتن. مکتب حسینی همیشه زایش دارد. عقیم نیست. این فرهنگ همیشه میتواند آدم تربیت بکند. گرچه شهدای ما فضیلتشان این است که امام معصوم را در کنارش نبودند و ندیدند. نائب امام زمان مرحوم امام را هم عکسش را دیدند. این اتفاقها زمان جنگ افتاد. امام حسین(ع) فرمود باید مادرتان زینب اجازه بدهد. زینب کبری ناظر صحنه بود و اشکهایش جاری بود. مادر است، بچه دوست است، آمدند از مادر اجازه بگیرند، دستهایش را به علامت رضایت زینب کبری بالا برد. رفت میدان یکیشان شهید شد، دیگری شهید شد، زینب کبری(س) خیلی وقتها میآمدند بالای سر این شهدا، اما اینجا دیگر تاریخ چیزی نقل نکرده که زینب برای بچههای خودش آمده باشد یا نیامده باشد. چقدر ظرافت. چقدر لطافت و اصلاً اسم بچههایش را دیگر نمیآورد. همین زینب کبری(س) وقتی دید اباعبدالله(ع) برای پسرش از اسب به زمین افتاد و صدا زد « عَلَی الدّنیا بعدک العفا»، دوان دوان آمد. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. امشب دو دسته گل زینب کبری را برای حوائجتان شفیع قرار بدهید. بگویید دوست داریم ما هم از مرگ نترسیم. بگویید ما هم دوست داریم مثل حاج قاسم سلیمانی عاشق شهادت باشیم. ما هم دوست داریم سختی در راه خدا را زیبا ببینیم. السلام علیک یا اباعبدالله. سلام میدهید، به این نیت پیمان را محکم کنید. «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم». به نیابت از حاج قاسم سلیمانی انشالله دعاگویمان باشد و همه شهدا و پدر مادر شهدا. «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین».
دیدگاهتان را بنویسید