به گزارش «ایام»، متن پیش رو گفتاری از حجت الاسلام نظافت؛ استاد برجسته حوزه علمیه مشهد با موضوع «مسئولیت مومنین در جامعۀ حسینی»است که در هیئت لبیک مشهد در شب سوم محرم ایراد شده است. متن کامل این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
بشارت و انذار دو عامل حرکت انسان هستند
گاهی که ما در این جلسات از سرِ درد بعضی از مشکلات را میگوییم، در گوشه و کنار با یک اشکال مواجه شدیم. من احساس کردم این اشکال را باید بگویم، چقدر خوب است افرادی که اشکال یا نکتهای به ذهنشان میرسد، بگویند. دیشب یک عزیزی گفت آقا امید بدهید، ناامید نکنید. حرف درستی است. باید امید داد نباید ناامید کرد. ناامیدی از گناهان کبیره است. «اکبر الکبائر» ناامیدی است. یعنی اگر کسی هر گناهی کرده، باز ناامیدی از آن بدتر است و طبیعتاً ناامید کردن هم از بدترین گناهان است. کسی حق ندارد دیگران را ناامید کند. اما عزیزان گاهی تصور ما از امید دادن و ناامید کردن تصور درستی نیست. ما یک واژهای در قرآن داریم به نام «انذار» که زیاد در قرآن به کار رفته است. مثلاً یک آیه داریم در مورد همین فلسفه وجودی سازمان روحانیت. اگر به شما گفتند به چه دلیل باید در جامعه یک عدهای آخوند باشند، خدا پاسخش را در سوره توبه میدهد، «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ». خدای متعال میگوید چرا از هر قبیله و فرقهای چند نفری به پا نمیخیزند، کوچ نمیکنند، ترک خانه و کاشانه نمیکنند و بروند فقیه در دین بشوند، آشنایی عمیق دینی پیدا کنند، کارشناس دینی شوند و این بار را از روی دوش اجتماع بردارند. سپس«وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»، وقتی برمیگردند به سمت قوم خودشان، آنها را انذار بدهند. بنابراین کار ما انذار است. قرآن میگوید: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ». هیچ امتی نبوده مگر این که خداوند یک کسی را برایشان فرستاده که کارش انذار بوده است. انذار یعنی چه؟ یعنی هشدار دادن، یعنی از خواب بیدار کردن و خطرها را گفتن، یعنی نگرانی ایجاد کردن تا انسانها به تحرک واداشته شوند. چون دنیا دارالعمل است. همه باید اینجا جان بکنیم. کار کنیم، سعی کنیم. «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى». بدون عمل کسی به جایی نمیرسد. هر جا قرآن میگوید«آمنوا»، «عملوا الصالحات» هم میگوید. آدمها با عمل رشد میکنند، با تنبلی و کمکاری که رشد نمیکنند. خب چه چیزی انسانها را به حرکت وادار میکند. دو عامل هست، یکی شوق ایجاد کردن و دومی ترس ایجاد کردن است که اینها هم دو روی یک سکه هستند، یعنی گاهی باید بشارت داد، گاهی هم انذار. هر کس بشارت میدهد خب باید انذار هم بدهد. بگوید اگر این کار را بکنی این نتایج را میگیری، اگر نکنی این خطرها هست. قرآن پر از انذار است. سخنان امیرالمومنین(ع) پر از انذار است. انذار با ناامیدی فرق میکند. اگر کسی انذار میدهد یعنی اتفاقاً امیدوار است به اینکه اگر همه دست به دست هم بدهیم و کار و تلاش کنید، نتیجه میگیریم. این ناامید کردن نیست. در دلِ انذار، امیدوار کردن و امیدواری است، یعنی کسی که انذار میدهد امیدوار است، معتقد است که میشود و باید حرکت کرد. چون انذار خیلی وقتها برای پیشگیری است.
اگر به آگاهیهایمان عمل نکنیم، سودی از آنها نمیبریم
کما اینکه امیرالمومنین(ع) فرمود: «ایُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ»، مردم ما در یک روزگار خوبی نیستیم، زمانه ناسپاس و منحرف است. بعد فرمود به آدمهای خیلی خوب مردم بدبین میشوند، «یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً» و «یَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیِهِ عُتُوّاً» ظالمها نیز همین طور به سرکشی و ظلمشان میافزایند. گویا حضرت برای زمان ما گفته است. فرمود امثال ما که در جبهه حق هستیم اگر به آگاهیهایمان عمل نکنیم، سودی از آگاهیهایمان نمیبریم. اگر یک کاری هم میکنیم بدون سوال و مشورت است. بعد آخرش فرمود: «لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَهً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا»، فرمود از مصیبتهای کوبنده هم نمیترسیم تا زمانی که واقع میشود.
ما وظیفه داریم به تکالیف خودمان توجه کنیم
بنابراین امیرالمومنین(ع) میگفته اگر کار نکنید، اگر تلاش نکنید یک خطراتی جامعه را دارد تهدید میکند که کوبنده است، اگر رخ بدهد، «قارعه» است و دیگر نمیشود کاریاش کرد. کما اینکه مقام معظم رهبری بیست سال پیش بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردند، توجه نکردند، شبیخون فرهنگی را مطرح کردند، خطرها را گفتند، خب همین اتفاقات دارد میافتد. خدا با کسی شوخی ندارد. اینکه بیانیه گام دوم را مینویسند، یعنی باید این کارها را بکنید. نمیگوید آقا بنشین درست میشود. نه، چنین چیزی نیست. برای معصومین، خدا این کار را نکرده است. برای ما هم نخواهد کرد. پس متوجه باشید که ما وظیفه داریم به تکالیف خودمان توجه کنیم.
امید دادن به آدمها با لالایی خواندن برایشان فرق میکند
باید واقعیتها را ببینیم. واقعیتهای اجتماع، واقعیتهای تلخی است. فرض بفرمایید سی و پنج سال پیش، چهل سال پیش اگرچه شرایط سخت اقتصادی داشتیم، اما معنویت بود، ایثار بود، فداکاری هم از سوی مردم و هم از طرف مسوولان بود، اما امروز خیلی کمرنگتر شده است. پس شرایط، شرایط خوبی نیست. امید دادن به آدمها با لالایی خواندن برایشان فرق میکند. بنده غلط میکنم لالایی بخوانم بگویم اوضاع خوب است، خاطرتان جمع باشد. اینطوری نیست. ما حق نداریم دیگران را به خواب ببریم. ما باید آدمها را از خواب غفلت بیدار کنیم، اول خودم را بعد شما را. این یک اشتباهی است که بعضی دارند میکنند، چون مکرر دیدم تا یک کمی انذار میدهی میگویند آقا ناامید نکن. میگویم ناامید نکردیم، گفتیم حرکت و تلاش کنیم. اما شما هم از آن طرف فکر نکنید اگر میگوییم امید بدهند و امید بدهیم معنایش این است که بنشینیم. با نشستن کار درست نمیشود.
در دو شب گذشته بحث در مورد این بود که هر کس یک تکلیفی دارد و ما باید به تکالیف و حقوق دیگران توجه کنیم و آن را اعتراف کنیم. هر کس که میخواهد انتقاد کند باید به حقوق مسوولین جامعه هم اعتراف کند. رهبری بر گردن مردم حق دارد. مسوولین حق دارند. مسوولین هم بایستی به حقوق مردم اعتراف کنند. خانواده هم اگر میخواهد خوب بشود باز راهش همین است. یعنی هر مردی باید اول اعتراف بکند به حق همسرش و خودش وظیفهاش را درست انجام بدهد. در مقابل اگر هر خانمی هم به حق شوهرش اعتراف کند و وظیفهاش را درست انجام بدهد، همه چیز درست میشود.
مسولان جامعه اسلامی باید عادل و دلسوز باشند
امیرالمومنین علی(ع) در یکی از خطبههای نهج البلاغه میفرماید: «ایها الناس ان لی علیکم حقا و لکم علیَّ حق»، مردم من حق دارم به گردن شما، شما هم برگردن من حق دارید. بعد که حضرت خواستند حقهای طرفین را تفصیلی بشمارند و بیان کنند از حق مردم شروع کردند. حضرت اول متواضعانه از حق مردم گفتند. حالا معنای رعایت حقوق مردم، یعنی اینکه حکام باید به چه توجه داشته باشند. فرمود «فأمّا حقُّکُمْ عَلَیَّ فالنَّصِیحَهُ لکُمْ»، حق شما مردم بر من علی این است که من باید خیرخواه و دلسوز شما باشم. وای به حال آن مدیری که دلش نمیسوزد. این چنین مدیری طبیعتاً مسوولیتش را نمیتواند انجام بدهد. تا آدم خون دل نخورد، تا دلسوز نباشد و دغدغه نداشته باشد اصلاً به ذهنش راهحل نمیرسد. یک دعایی از امام زمان(عج) در حق شیعیان هست که با این عبارت شروع میشود: «اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَهِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَهِ وَ صِدْقَ النِّیَّهِ»، در یک قسمت از آن دعا حضرت اقشار گوناگون اجتماع مسلمانان و شیعیان را دعا میکنند، اول از علما شروع میکنند و میفرمایند: «فتَفَضَّلْ عَلی عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصیحَهِ». نوبت مسوولین که میشود فرمایند: «و علی الامراء بالعدل و الشفقه». خدایا تفضل کن مسوولان جامعه اسلامی از دو ویژگیای که برایشان خیلی لازم است، بهره ببرند؛ یکی این که عادل باشند و دومی آن که دلسوز. امیرالمومنین(ع) میگوید حق شما مردم این است که منِ علی خیرخواه شما باشم، قرآن میگوید انبیاء همه ناصح- ناصحِ امین- بودند. البته مردم هم باید خیرخواهیها را بپذیرند. یکی روایتی هست از امام جواد(ع) که فرمود: مومن سه خصلت نیاز دارد: یکی توفیق از جانب خدا، دیگری برخورداری از واعظ درونی که به او یادآوری کند، سوم هم فرمود حق را بپذیرد. مقام معظم رهبری میگوید افراد خیلی از حرفها را نمیپذیرند. فرقی هم نمیکند، مخصوص مسوولین هم نیست که شما بگویید مسوولین کوتاهی میکنند. نه، همۀ ما به یک نحوی کوتاهی میکنیم.
مکرر به آنهایی که انتقاد دارند و البته حق هم دارند، گفتهام جنابعالی یخچال خانهتان چه مارکی است؟ موبایلت چه مارکی است؟ اصلاً شما جهیزیه میخواهی برای دخترت بخری چطوری میخری؟ جواب که میدهد، میبینی که هیچ کس عمل نمیکند. امیرالمومنین(ع) که وظیفه حاکم را نُصح و خیرخواهی میداند، میفرماید: «انِّ مَعْصِیَهَ النَّاصِحِ الشَّفِیق الْعالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَهَ وَ تُعْقِبُ النَّدامَهَ»، اگر حرف عالم دلسوز باتجربه نکنند آخرش حسرت میخورند. مدیر یا مسوول وظیفهاش دلسوزی است، بقیه هم باید بپذیرند. این نکتهای است که امیرالمومنین فرمود. بعد در نامه ۳۱ نهج البلاغه داریم که میفرماید شما در خیرخواهی نگران نباش که خوششان میآید یا نمیآید. تو خیرخواهیات را بکن. حالا گاهی خوشش میآید، گاهی خوشش نمیآید. مانند کودک که گاهی خیرخواهی را متوجه نمیشود. به قول امام صادق که فرمود: «اذا کبِرتُم فَهِمتُم»، بزرگ بشوی میفهمی. بعضی از جوانها فکر میکنند همه چیز لابلای کتابها پیدا میشود، نه این طور نیست. بعضی از درسها را روزگار به آدم درس میدهد. آدم تا مو سفید نکند چیزی نمیفهمد. بیخود نیست امیرالمومنین فرمود: «رَأْیُ الشَّیْخِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ»، فرمود نظریه پیرمردها را از آن چابکی جوانان بیشتر دوست دارم. جوانها به درد اجرا و پیرمردها به درد نظریهپردازی میخورند. حداقل بایستی حرف آخر را پیرمردها بگویند و جمعبندی نهایی را آنها بکنند. پیرمردی که البته خودش یک سیری را طی کرده و پختگیهایی دارد.
حق مردم این است که حاکم از بیت المال حراست کند
امیرالمومنین فرمود تو با افراد خیرخواهی کن، چه خوشش بیاید، چه خوشش نیاید. گاهی خیرخواهیها باب دل آدمها است، گاهی باب دلشان نیست. انسان باید برای خدای متعال حجت درست کند. دوم امیرالمومنین فرمود: «توفیر فیئکم»، فرمود حق شما مردم این است که من علی مراقب بیت المال باشم. الان متاسفانه این بحث بیتالمال یکی از معضلات است. اصلاً آدمها ترسی ندارند از پول خرج کردن، آن هم از پول بیتالمال. یک آقایی میگفت فردی از یک جایی مسوولیت داشت، به من گفت بیا با ما همکاری کن، گفتم نمیآیم، گفت چرا، گفتم چون تو خیلی راحت پولهای بیتالمال را خرج میکنی و برای همین من با تو همراهی نمیکنم، چون میترسم ایمانم به باد برود. خیلی باید آدم مواظب باشد. خیلی باید نسبت به بیتالمال حساس باشیم. البته حساسیت عاقلانه؛ چون گاهی به نحوی صرفهجویی میکنند که نتیجه آن میلیاردها ضرر است. صرفهجویی به این شکل را هم نمیگویم، ولی حقوق مردم این است که حاکم از بیت المال حراست کند که متاسفانه در این جهت هم میبینیم جامعه گرفتاریهایی پیدا کرده است.
باید عقل و عبودیت خدا را حاکم بر هر عاطفهای کرد
امیرالمومنین(ع) بلند به مردم حقشان را یادآور میشود تا مردم مطالبه بکنند و در این قضیه مسوولان باید مراقب اطرافیان و دوستان باشند. امیرالمومنین(ع) با این که انسان دوست و مستضعفدوست بود و طبیعتاً بچه برادرش را بیشتر دوست داشت، فرمود عقیل که نابینا بود، بچههایش فقیر بودند، از سوء تغذیه صورتشان سیاه شده بود آمدند پیش من که کمک اضافهتری به آنها بکنم، توقع داشتند بیعدالتی بکنم و این کار را نکردم. چقدر خوب است انسان بتواند عواطفش را کنترل کند و عقل و بندگی خدا را حاکم بر هر عاطفهای بکند. اینکه در زیارت عاشورا به ما یاد دادند که بگویید «بأبی انت و امی» معنایش همین است. وقتی میگویی پدرم فدایت، یعنی عقل را حاکم میکنیم، میگوییم بابایمان اگر فدای امام حسین نشود، آخرش که میمیرد یا اگر شهید نشویم آخرش میمیریم. مادر دوست هستیم، عاطفه داریم، ولی عقل و عبودیت را حاکم میکنیم، چراکه خدا را بیشتر دوست داریم. اصلاً مدل اهلبیت (ع) اینطوری است. اهلبیت توانستند بین عواطف سرشار و قلب رقیق با قاطعیت در راه خدا جمع بکنند. این هنر آنها است که هم بچه دوست هستند، هم زن دوست هستند و هم اهداف را به خاطر زن و بچه فراموش نمیکنند. عدالت را به خاطر زن و بچه فراموش نمیکنند. خیلیها به گناه افتادند به خاطر زن و بچه. خیلیها عدالت را تا پای بچههایشان پیش آمد، فراموش کردند. موقع سخنرانی خوب میشود فریاد عدالت و انصاف را سرداد، اما در مقام عمل خیلی سخت است که چشمهایت را روی هم بگذاری و بگویی بچه من هست که باشد، حق مهمتر است. خیلی کم پیش میآید که یک کسی در اختلافِ میان دخترش با دامادش طرفداری از داماد بکند یا یک کسی طرفداری از عروس بکند. میگوید نه این که نمیشود، سخت است. اصلاً این مجالس اباعبدالله(ع) خاصیتش همین تحریک عواطف است، قلب ما رقیق میشود. دل ما میسوزد، اشکمان جاری میشود، ولی باید یاد بگیریم این نکته را که عاطفی باش، ولی مواظب باش و با عاطفه حرکت نکن، بلکه با عقل حرکت کن. پای عاطفه تو را به مقصد نمیرساند، عقل است که تو را به مقصد میرساند. «العقل ما عُبِدَ به الرحمان»، عقل هم یعنی بندگی. اباعبدالله(ع) به گواهی اشکهای مکرری که میریختند، یک انسان به شدت عاطفی بود، امام حسین(ع)، گریه میکرد، یک جاهایی هم «بُکائاً شدیداً»، بلند بلند گریه میکرد. خود اینها سفارش میکردند «أحبُ الصبیان» بچه دوست باشید. امام حسین(ع) خیلی بچهدوست بود، خود ائمه(ع) سفارش میکردند در میان بچهها به دختر بیشتر توجه کنید. چون دختر قرار است مادر آینده باشد. خدا به او عواطف و احساسات داده. آی جوانهایی که ازدواج میکنید خانمها خیلی لطیف هستند، دختر خیلی حساس است، به دختر گفتند توجه بیشتری بکنید و اباعبدالله(ع) اینطور بود. پیامبر (ص) هم اینچنین بود. پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) خیلی توجه میکرد. در شرایطی که عربها دختر زنده به گور میکردند، پیامبر تمام قد جلوی فاطمه زهرا بلند میشد، فاطمه را میبویید و میبوسید، تجلیل میکرد، احترامش میکرد، ولی پیامبر عواطفش را نسبت به دردانهی هستی کنترل کرد، رفاه فراوانی برای حضرت زهرا مهیا نکرد. فاطمه زهرا(س) بچه دوست بود، ولی زیرانداز بچهها را حاضر شد انفاق کند، ائمه اطهار(ع) اینطور بودند.
دیدگاهتان را بنویسید