به گزارش «ایام»، متن پیشرو گزیدهای از سخنرانی آیتالله خامنهای در محرم سال ۱۳۵۲ شمسی در مسجد کرامت مشهد است. انتشارات انقلاب اسلامی شش سخنرانی رهبر معظم انقلاب در روزهای مبارزه علیه رژیم طاغوت را در کتابی با عنوان «دو امام مجاهد» منتشر کرده است. صوت این گفتار در ادامه آمده است که در صفحات ۱۶۱ تا ۱۶۶ کتاب قابل دسترسی است.

فلسفه حرکت حسین(ع)، معطوف به سیره رسولالله است
خب، حالا باید فلسفه حرکت امام حسین را بگوییم. ما عقیدهمان این است و این عقیده را از گفتار خود حسینبن علی (علیه السلام) به دست میآوریم. عقیده ما این است که حسینبن علی (صلوات الله و سلامه علیه)، علت اینکه از مدینه و سپس از مکه حرکت کرد با سپاهیانش و همانطور که گفتیم قیام کرد، علتش این بود که او میخواست کاری مانند کاری که جدش خاتم پیامبران در متن جامعه بشری انجام داده بود، انجام دهد. منتهی او پیغمبر خدا بود، الهام از خدا میگرفت، این بزرگوار جانشین پیغمبر بود و از دستورات پیغمبر الهام میگرفت. ملتفت شدید؟ این حاصل مطلب.
انقلاب در متن جامعه بشری؛ دستاورد رسالت خاتمالانبیاء
اگر بخواهیم مطلب را بشکافیم، به اینجا باید برگردیم که، پیغمبر خدا در میان جامعه، در واقعیت جامعه، در متن جامعه بشری، چه عملی انجام داده. به این باید فکر کنیم. اگر این را فهمیدیم، میفهمیم که حسینبن علی (ع) چه عملی میخواست انجام دهد. کاری که پیغمبر عظیمالشأن اسلام در جامعه انجام داد – بهاصطلاح فرهنگهای اجتماعی این قرن اخیر، اصطلاحات علمی است اینها، آنچه که من عرض میکنم، با مفاهیم عامیانه معمولی در ذهنتان درک نکنید، با همان معنایی که من میکنم(درک کنید) – بهاصطلاح فرهنگهای جدیدی که از نیمقرن، یک قرن پیش به این طرف دایر شده، یک اسمی دارد. آن اسم «انقلاب» است. پیغمبر اکرم در جامعه، انقلاب آفرید. (این) انقلاب غیر از شوریدن و های و هوی کردن است. این که گفتم در ذهنتان، جملهای که من عرض میکنم را با آن معنای متفاهم عرفیِ عامیانه جذب نکنید، نظرم این بود.
انقلاب، های و هوی کردن نیست!
در خارج، آنچه در ذهن و دهن مردم هست، انقلاب را های، هوی، داد، بیداد، میدانند. هرجور انقلابی، هرجور درهم و برهمی را هم مردم انقلاب میدانند. در هر گوشهای یا در هر خانهای میگوید «آقا امروز در خانه ما انقلابی شد». انقلابشان چه بوده؟ مثلاً فرض کنید که بچهها با همدیگر دعوا کردهاند، این چیزی زده به سر او، او دفترش را زده به سر این پاره کرده، این انقلابشان است! یا مثلاً میگوید آقا، امروز در محله ما انقلاب بود؛ (یعنی) یک قدّارهکشی، یا یک سبیل از بناگوش در رفتهای، (آمده) یک نفسکشی کشیده و مثلاً فرض بفرمایید محله را قُرُق کرده، چند نفر هم به او پریدهاند و فلان؛ (به این میگویند) انقلاب. انقلاب، با این معنای عامیانه سطحی که مردم خیال میکنند، منظور من نیست.
نمیخواهم بگویم که پیغمبر اکرم آمده بود، های، هوی، شورش، غوغا، داد، بیداد و مانند اینها راه بیاندازد؛ نه! اگر آن برنامهای که پیغمبر اکرم اعلام میکرد، دنیای زمان او قبول میکرد، رسول اکرم صدایش را به اندازهای که من الآن (صدایم را) بلند کردم (هم) بلند نمیکرد. اگر دنیا حرفهای پیغمبر را قبول میکرد، پیغمبر اکرم فریادش را هم بلند نمیکرد، چه برسد به اینکه (کار) به جنگ و خونریزی بکشد.
بنابراین، پیغمبر اکرم برای این نیامده بود که به معنای متعارفِ معمولی انقلاب کند، بلکه انقلابی که پیغمبر میکرد، بهمعنایی است که فرهنگهای جدید این قرن معاصر ما برای این کلمه معنا کردند و معادلبندی کردند.
یک تمثیل برای توصیف انقلاب اجتماعی
انقلاب یعنی چه؟ انقلاب بهطور خلاصه و ساده که برای اکثریت (مردم) قابل فهم باشد، عبارت از این است که در جامعهای، بیایند و وضع اجتماعی آن جامعه را به هم بزنند.
حالا مثلا اگر (بخواهیم) مثال بزنیم، فرض کنید در هندوستان – در این کشور عظیم هندوستان که جای ادیان گوناگون و افکار گوناگون و یک غوغایی است – از چندین سال پیش و تا الان اینجور است که مردمان چهار طبقهاند، الفات میکنید؟ چهار گروهند، چهار دستهاند. اصلاً وضع طبیعی مردم به حسب فکرِ مذهبی هندوها همین است، که مردم دارای طبقاتاند. آن کسی که در طبقه بالاتر است، بچهاش و اولادش و نوهاش و نتیجهاش و اقوام دیگرش هم در همان طبقه هستند و معنی ندارد که در یک طبقه دیگری رشد و نموّ بکنند. آن که در طبقه و قشر اعیان و اشراف و بزرگان و سپاهیان است، فرزندش هم باید اعیان و اشراف باشد.
ممکن نیست و معنی ندارد که یک اعیان اشرافی، یک قدرتمندی، یک سپاهیِ عالیقدری، یک امیری، یک خانواده حکومتی، معنی ندارد از موقعیت خود، از حیثیّت خود مسلوب بشوند و این حیثیّت و موقعیت از اینها سلب بشود. همچنانکه بهعکس، معنی ندارد یک گدایی به مقامات بالا برسد. این طرز فکر هندی است.
هم طرز فکر هندی است، هم طرز فکر عرف قدیم ایران باستان، قبل از اسلام. آنها هم یک چنین طرز فکرهایی داشتند. معتقد بودند کسی که در خانوادهای بدبخت زاده شد، این بدبختی از اوّل و ازل رو پیشانیاش بوده و قابل عوض شدن نیست.
از گدا جز گدایی نیاید!
بعضی از متصوّفهی ایرانی ما تحت تأثیر همین افکار هندی و افکار زرتشتی قدیمی است که بعضی از اشعار عرفانی را گفتهاند. نمیخواهم حکم قاطع یکسره صادر کنم، بعضی از این افکار (اینگونه است). اتفاقاً امروز (وقتی) داشتم میآمدم، میشنُفتم که یک ضبط صوتی دارد میخواند: «من گدا من گدا من گدایم / از گدا جز گدایی نیاید»
گفتیم خب خدا پدرت را بیامرزد، تکلیف گدایان عالم معلوم شد؛ از گدا جز گدایی نیاید! اصلا هیچ کار دیگر از گدا بر نمیآید. حالا اگر گوینده مرحوم حاج میرزا حبیبالله[۱] باشد و ایشان یک نظر عرفانی دیگری داشته – که بنده نمیفهمم – آن مطلب دیگری است. اما خود این جمله ببینید چقدر بدآموز است: «از گدا جز گدایی نیاید». گداهای عالم، فقیرهای عالم، مستمندهای عالم، حساب کار خودشان را بکنند و به فکر ترقّی و پیشرفت دیگر نباشند. اینها روی پیشانیشان نوشته است که «از گدا جز گدایی نیاید»، از اینها جز گدایی کار دیگری برنمیآید.
انقلاب اجتماعی؛ داعیه اسلام
خب، مثلاً فرض کنید، در یک چنین جامعهای که به چنین طرز فکری معتقد است که از گدا باید گدا زاییده شود و گدا زندگی کند و گدا بمیرد؛ و اعیان و اشرافی باید اشرافی زاده بشود، اشرافی زندگی کند، اشرافی بمیرد و این بهصورت یک قالب غیرقابل انعطافی در جامعه پذیرفته شده باشد، انقلاب در این جامعه معنایش این است که یکی وارد میشود این قالب را بشکند و بگوید هرچه در این زمینه گفتهاند، غلط کردهاند و دروغ است.
اینکه مثلاً حالا در هندوستان، یک (فرد) انقلابی بیاید، معنای انقلاب او در جامعهی هندی این است که به مردم بگوید: آقا، اینکه شما میبینید که مثلاً طبقه بِرَهمَنان یا طبقهی امیران در صدر اجتماع قرار گرفتهاند و هرچه آنها گفتند، بقیّهی مردم مجبورند بشنوند، دندشان هم نرم، چشمشان هم کور، حق ندارند حرفی بزنند و این قانونی است که طبیعت برای هر دو گروه تحمیل کرده، نهخیر! این حرفها تمامش افسانه و چرند و دروغ است؛ جامعه را ما براساس یک معیار دیگری مثلاً طبقهبندی بکنیم. یا بیاید جور دیگری طبقهبندی بکند یا بیاید بگوید اصلاً طبقهای وجود ندارد و همه با یکدیگر برابرند.
آقایان، اسلام که به وسیله پیغمبر اکرم در جزیرهالعرب طلوع کرد و برای جهان طلوع کرد، آن هم نه جهان معاصر خود، بلکه جهان طول تاریخ، یک چنین کاری است. داعیهی اسلام این است.
[۱] آیتالله میرزا حبیبالله خراسانی (۱۲۲۸ – ۱۲۸۷ شمسی)
دیدگاهتان را بنویسید