بهگزارش «ایام»، متن پیشرو گفتاری است از دکتر «میثم ظهوریان»؛ دکترای مدیریت رفتاری با موضوع «دیدگاههای متفاوت به مسأله حجاب و پوشش در غرب» که در بیستمین نشست از سلسله جلسات گفتار عصر در حسینیه هنر مشهد مطرح شده است:
اقتصاد جنسی و امر کالایی شدن زن
من میخواهم یک نگاه بیرونی که در غرب هست -بهطور خاص آن بخشش را که یک مقداری در فضای علمی و اجتماعی ما سانسور شده است- نسبت به مسألهی پوشش و حجاب مطرح کنم. یک نگاهی در غرب به مسألهی پوشش وحجاب وجود دارد که نظریات غالب، اغلب ذیل آن مطرح میشود، در حالی که نظریات متفاوت و انتقادی هم نسبت به مسأله هست، که سعی میکنم هر دو دیدگاه را با تأکید بر امر جنسی و مسألهی انقلاب جنسی و اتفاقات و تحولاتی که در غرب ذیل این مسأله در حوزه پوشش رخ داده است؛ خیلی خلاصه بیان کنم.
در قرن بیستم به مسأله جنسی و مسأله پوشش، دو نگاه کلان در غرب وجود داشت. یک نگاه، نگاهی است که ذیل نظریه تکامل شکل میگیرد و مبحثش در بیولوژی ریشه دارد و نگاه دوم هم که یک مقدار متأخرتر و در اواخر قرن بیستم ظهور پیدا میکند، نگاه فمنیستی و ساختگرا است که از منظر قدرت و علوم سیاسی و ارتباطات قدرت بین زن و مرد به مسأله مینگرد. وجه ممیزه هر دوی این نگاهها این است که در مسأله جنسی، ذیل آن مبانی فکری خودشان معتقدند که در حق زن تبعیض میشود و به نوعی قائل به ظلم بر زن در حوزهی مسألهی ارتباطات جنسی هستند. از اوایل قرن بیست و یک، ذیل اتفاقاتی که در حوزه رشد سرمایهداری و لیبرالیسم که در بخشهای مختلف نظامهای غربی، منجر به پیدایش امر کالائیشدن شد، امر ارتباطات جنسی هم تقریباً دچار این تحول میشود، یعنی نظریاتی در غرب ظهور میکنند که برای مسألهی جنسی یک صورتبندی و چارچوب اقتصادی تعریف میکنند و از این جهت یک تفاوت جدی نسبت به نظریات نسل قبلشان دارند. یکی از پرنفوذترین و مؤثرترین این نظریات، نظریه اقتصاد جنسی است با همین عنوان Sexual economist teories ، که توسط بومیستر در سال ۲۰۰۴ ارائه میشود و در ادبیات مرتبط با بحث جنسیت خیلی نفوذ میکند و کاملاً یک صورتبندی متفاوتی ارائه میدهد و به تدریج در فضای غربی غالب میشود که امر تبلیغات در غرب و بحثهائی که بعداً اشاره خواهم کرد متأثر از آن اتفاق میافتد. چارچوب این نظریه چیست؟ این نظریه میآید نفس رابطه جنسی بین دو جنس مخالف را در یک صورتبندی اقتصادی بهعنوان یک بازار مطرح میکند. میگوید ارتباطات جنسی یک مارکت پِلِیس (MARKET PLACE) است، یک بازار است که به لحاظ بیولوژیک، چون در این بازار، مرد نیاز بیشتری به این ارتباط دارد، خریدار مرد و فروشنده زنان هستند. یعنی زن ارتباط جنسی را در ازای دستیابی به منابع باارزش دیگری که مرد در اختیار دارد، به او میدهد. شرایط این بازار برمبنای عرضه و تقاضا و اینکه چقدر شکاف بین عرضه و تقاضا وجود دارد، تعیین میشود. یعنی در امر جنسی نیز یک چارچوب و صورتبندی مشابه نگاه کاملاً اقتصادیِ مرتبط با آن بازاری که در حوزههای کالایی معمولی وجود دارد، شکل میگیرد. میگوید در این بازار، هر وقت که عرضه کم باشد، ترجیحات متناسب با خواستههای عرضهکننده بر بازار حاکم میشود، یعنی اگر عرضه این بازار-که زنان در آن عرضهکننده هستند- کم باشد، ترجیحات زنان بر بازار حاکم میشود. وفاداری در ارتباط، ازدواج زودهنگام و نیز حفظ بکارت تا زمان ازدواج؛ ترجیحاتی هستند که زنان در ارتباط دوجانبه دارند. مثالش دانشگاههای آمریکا در دهۀ ۶۰ است که چون تعداد زن کم بود و ارتباطات جنسی هنوز به اندازه دورههای بعدش فراهم نبود، باعث شد ترجیحات زنان در این بازار حاکم بشود. بعد بالعکس، هر جا که عرضه زیاد شود، در این زیاد شدن عرضه، ترجیحات متناسب با خواستههای طرف تقاضا بر بازار حاکم میشود. مثالش دانشگاههای امروز غرب هست. یعنی روابط متعدد جنسی محافظتنشده، روابطی که اصلاً تعهد در آن نیست، ازدواج دیرهنگام و آن چه که ترجیحات مردان در این بازار درخواست میکند. بومیستر این چارچوب را که ارائه میدهد نگاهش برخلاف آن نظریات بیولوژیک و فمنیستی، این است که چون مردان به لحاظ بیولوژیک تقاضای بیشتری برای رابطه جنسی دارند، اتفاقاً به مردان ظلم میشود، چون زنان از طریق فشار به همدیگر و کنترل عرضه، منابع با ارزشی را از مردان به دست میآورند. او در اصل، نگاهش این است که این ظلم و تبعیض علیه مردان را در این چارچوببندی اقتصادی از بین ببرد. میگوید باید عرضه زیاد بشود و این تابوها و کنترلهایی که در رابطه جنسی وجود دارد، از بین برود تا این ظلم تاریخی که در حق جنس مرد شده پایان یابد.
جذابیت جنسی یا عفاف و حیا
نظریه دیگری که ذیل همین چارچوب اقتصادی مطرح میشود، نظریهی سکشوال کاپیتال (Sexual capital) یا اروتیکال کپیتال (OROTICAL CAPITAL) با عنوان سرمایه جنسی یا سرمایه شهوانی است. آن را هم خانم «پاترین حکیم» ارائه میدهد که تقریباً در همین چارچوب مطرح میکند و میگوید جذابیت جنسی هم یکی از سرمایههایی است که انسان در اختیار دارد. به تعبیر او یک فرد از انسان یا گروهی از انسانها، براساس آن جذابیت جنسیشان هم یک سرمایهای بدست میآورند. او در واقع نظریهی بوردیا را که سه سرمایه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را بهعنوان سرمایه انسانها مطرح میکند، تکمیل مینماید و یک بُعد چهارمی را هم با عنوان سرمایه جنسی به آن اضافه میکند. به این ترتیب معتقد است آنهایی که جذابیت جنسی دارند، یک سرمایهای دارند که میتوانند آن را به انواع دیگر سرمایهها نظیر اجتماعی، اقتصادی و… تبدیل کنند. در این نظریه نگاهش این است که چون در زنان جذابیت جنسی به طور متوسط بالاتر از مردان است، اینجا هم زنان در رابطهای که با جنس مخالف دارند از یک مزیت و قدرتی برخوردار میشوند.
در خود چارچوببندی کشف مسألهای که در این نظریات اتفاق میافتد، اگر بخواهیم فرآیند یک تحقیق را به سه بخش تقسیم کنیم، این سه بخش عبارتست از اینکه ما با یک مبانی و یک مبادی فکری سراغ مسأله میرویم، در مسأله به یکسری کشف و شهودی دست مییابیم، به دادههائی میرسیم و به دنبالش یک سری جمعبندیهایی میکنیم. من بررسی که میکردم دیدم اتفاقاً نوع نگاهی که این نظریهپردازها به مسألهی جنسی در غرب و در حوزه کشف و شهودش دارند، چقدر شبیه نظریات شهید مطهری است. البته چون مبانی با همدیگر متفاوت است، به جمعبندیهای خیلی متفاوتی از یکدیگر میرسند. بهعنوان مثال کتاب مسألهی حجاب شهید مطهری را اگر نگاه کنید میبینید که در کشف دادههایی که دو طرف ارائه میدهند، خیلی از لحاظ نظری به یکدیگر شباهت دارند. تعبیر شهید مطهری در کتاب مسأله حجاب این است که میگوید عفاف، حیا و پوشش، تدبیری است که خود زنان برای گرانبها کردن و حفظ موقعیت خود در برابر مرد، در طول تاریخ به کار بردند. زنان، با هوش فطری خود دریافته بودند در عرصه جسمانی نمیتوانند با مردان برابری کنند و نقطه ضعف مرد در همین است که طبیعت، او را مظهر عشق و طلب آفریده است و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت. لذا برابری و ارزشمند شدن را در دوری از دسترسی آسان مردان به خود میدیدند تا عشق و طلب آنها را بالا برده و به این ترتیب مقام وموقعیت زن را افزایش دهند.
طرفداران بیحجابی و برهنه شدن زنان، اغلب مردان هستند!
مرد از ابتذال زن و ساده در دسترس بودن او گریزان است. تعبیری که میگوید این کسانی که اتفاقاً در غرب و در کشور خودمان طرفدار بیحجابی زن و برهنه شدن زنان و رفع حجاب هستند، اغلب مردان هستند. تعبیر یکی از بزرگواران این بود که میگفت اگر زنان مثلاً سه، چهار دلیل در این حوزه میشمارند، مردها -آن مردانی که در این ژانر فکری هستند- احتمالاً مثلاً سیزده الی چهارده دلیل اضافه نیز علاوه بر آن چیزی که زنها خودشان دارند، میتوانند بشمارند. بنابراین در این نظریات دادهها یکی است، منتها جمعبندیها چون مبانی دو طرف متفاوت است، تفاوت دارد. یعنی بومیستر و نظریاتی که ذیل اقتصاد جنسی مطرح میشوند، دیدگاهشان این است که میگویند چون به مرد در این حوزه ظلم میشود، ما باید از طریق افزایش عرضه و رفع موانع افزایش عرضه، این ناعدالتی و بیعدالتی را از بین ببریم. عواملی را هم میشمارند که این اتفاق را تا حدی رقم زده است. مثلاً یکیاش بحث تبلیغات و بحث بیبندوباریهای جنسی است که در غرب اتفاق میافتد. یکی از عواملی که مطرح میکنند این است که ظهور داروهای پیشگیری و وسایل پیشگیری، خودش باعث شد عرضه در این بازار بیشتر شود و در نتیجه این شکاف عرضه وتقاضا کم شده و ارزش زنان پائین بیاید، ولی معتقدند هنوز کفایت نمیکند و از لحاظ بیولوژیک آن ظلم همچنان وجود دارد و باید از بین برود.
رویای قدرت یا دروغ جنسی
در خود غرب نیز نگاههای انتقادی -بهطور خاص جریان فمنیسم- نسبت به این مسأله مطرح میشود. شاید ما فقط جریان فمنیسم را به آن بُعد زنگرایی افراطیاش، به آن بُعدی که بیشتر طرفدار مالکیت زنان بر بدن خود است، بشناسیم؛ اما جریان فمنیست سه موج دارد که موجهای اول و دوم فمنیست تقریباً از این الگو تبعیت میکنند، به ویژه موج دوم که موج رادیکال هست و بحث مالکیت زنان را مطرح میکند، چنانکه اصلاً بحث ازدواج و بحث مادری را نفی میکند و میگوید اینها الگوهایی از زندگی هستند که جامعه پدرسالار قدیمی به زنان تحمیل کرده و این مادری و ازدواج، نقش اصلی زنان که حضور در عرصه تولید و حضور در عرصه جامعه است را از بین میبرد. ذیل این نگاه اتفاقاتی در غرب میافتد که نسل سوم فمنیست دقیقاً در برابر این اتفاقات و برای درمان تبعات آن شکل میگیرد؛ نسل سومی که مثلاً از دهههای ۸۰-۹۰ ظهور پیدا میکند و امروز هم پررنگتر میشود. نسل سوم وقتی میبیند آن چیزی که در غرب باعنوان آزادی زن و آزادی حضور در جامعه اتفاق افتاده، در عمل منجر به ظلم بیشتر علیه زنان، خشونت بیشتر علیه آنها در جامعه، محیط کار و خانواده شده است؛ یک جریان انتقادی فمنیستی با عنوان نسل سوم فمنیست را شکل میدهد که چارچوب کاملاً متفاوتی به مسأله میدهد و آن نگاه قبلی را نفی میکند. تعبیر نسل سوم این است که میگویند آن جریانهایی که در نسل اول و دوم فمنیست شکل گرفته، موجب ظهور پدیدهای به نام «کالا شدن زنان» شده است و به تعبیری objectification در حوزه جنسی، کالاییانگاری یا شیءانگاری زنان اتفاق افتاده و زنان تبدیل به یک شیئی شدند که در اختیار لذت جنسی مردان هستند. مثلاً خانم «کارولین هدمن» از همین نسل سوم فمنیست، یکی از کسانی است که نسبت به همین نظریات اقتصادی جنسی به شدت نگاه انتقادی دارد. من یک بخشی از مطالبی که ایشان در مقالاتش طرح کرده را عرض میکنم که اصلاً عنوان بحث Sexual lies، به معنای دروغ جنسی است. او این دروغ که زنان براثر جذابیت جنسی، قدرت بیشتری در جامعه پیدا میکنند را در این مقاله نقد میکند. بعد یک نقَبی به دهه ۶۰ و ۷۰ که انقلاب جنسی در غرب اتفاق افتاد و آن بحث تبلیغات برهنه خیلی ظهور پیدا کرد، میزند و میگوید در دهه ۶۰ و ۷۰ ما نگران بودیم که شیءانگاری از امر جنسی و زنان چه آسیبهایی به دختران و زنان ما میزند. در حالی که در دهه ۸۰ و 90 و امروزه، تقریباً با اینکه این مسائل در جامعه بیشتر شده و قدرت بیشتری پیدا کرده است، تقریباً در گفتمان عمومی هیچ نگرانی نسبت به این مسأله وجود ندارد. ما روز به روز تبلیغات جنسی بیشتری از زنان میبینیم و تقریباً در ۹۶ درصد از این تبلیغات نیز از بدنهای زنان استفاده شده که در دو دهه اخیر هم این امر شدت بسیار بیشتری پیدا کرده است.
تبلیغات برهنهتر و جنسیتر شدهاند
« کارولین هدمن» دو روند قابل توجه را طرح نموده و میگوید این دو روند باعث شدند شدت کالایی شدن یا شیءانگاری زنان امروزه نسبت به گذشته بیشتر شود. یکی بحث افزایش و رشد قابل توجه تبلیغات به ویژه در رسانههای تصویری مثل تلویزیون، بازیهای ویدئویی و مجلات است و دوم همین تبلیغات و تصاویری هست که به شدت نسبت به گذشته برهنهتر و جنسیتر شدهاند. چنانکه خیلی بیپرواتر مسأله جنسی را در تبلیغات نمایش میدهند. او همچنین برای بیان شدت و میزان افزایش این مسأله میگوید فقط در دهه ۷۰ بهطور متوسط یک انسان ۵۰۰ تبلیغ در مجموع رسانهها و محیطش در روز میدید، ولی امروزه این تعداد به ۵ هزار تبلیغ افزایش پیدا کرده است، یعنی کمکم این مسأله طبیعی شده است. دههی ۶۰ و ۷۰، جامعه هنوز نسبت به آسیبی که متوجه زنان و دختران از طریق این تبلیغات میشده، حساس بود؛ ولی امروز نیست. هدمن میگوید چون ما امروزه با همین الگو رشد میکنیم، آنقدر این را میبینیم که برای ما عادی میشود. به تعبیر او این اتفاق مثل این است که یک نفر در تمام عمرش در یک اتاق قرمز زندگی کرده باشد و بعد از این اتاق قرمز خارج شود و شما از او بخواهی در مورد رنگ قرمز صحبت کند. آنقدر رنگ قرمز برایش طبیعی شده که اصلاً قابلیت صحبت ندارد. رنگ قرمز با اینکه رنگ مناسبی برای محیط زندگی نیست، ولی آنقدر برای آن فرد عادت شده که نمیتواند آن را بهعنوان یک امر منفی قلمداد کند.
واقعیت یک دروغ جنسی
بهویژه باز در مورد کودکان میگوید: «کودکان بین سن ۸ تا ۱۸ ساله به طور متوسط ۸ ساعت در روز، با وسایلی بازی و کار میکنند که آنها را در معرض این تبلیغات قرار میدهد». بعد تعبیرش این است که این تبلیغات شاید در ظاهر دارد امر جنسی را به فروش میرساند یا یک تصویر جنسی را نشان میدهد تا در عوضش یک کالایی را به فروش برساند، اما در واقع این تبلیغات در حال فروختن و القای یک نظام از ایده به جامعه است. این نظام، یک القاء برای مردان دارد و یک القاء برای زنان. این تبلیغات القایش برای مردان این است که به آنان، به طور ثابت این ایده را که آنها در امر جنسی موضوع هستند، میفروشد. یعنی میگوید در رابطه جنسی، موضوع رابطه اصلاً مرد است، زن اینجا آبجکت و سوژه است و زن اُبژه است. به عبارتی یک نظام ایده از سوژه اُبژیکی را در این بازار ارائه میدهد که هدایت این رابطه به عهده مردان است و مردان در رابطه جنسی احساس قدرت تمام نسبت به زنهای شیءشده دارند. سپس هیدمن این نگاه را نقد میکند و میگوید وقتی زن را به شیء تقلیل دهند، حتی اگر شما یک شیء بینقص و کامل باشید باز هم جایگاه شما جایگاه همان شیء است. در این رابطه زیردست هستید و مقام اُبژیکیتان در این رابطه حفظ میشود. سپس میگوید هیچ منطقی در اینکه بگوئیم این مسأله باعث قدرت بخشیدن به زنان میشود وجود ندارد و این تبلیغات به زنان این ایده را میفروشد که شما اگر میخواهید در جامعه ارزش پیدا کنید، این ارزشیابی از طریق یک نظام ارزشی خاص قابل احصاء است و آن این است که باید یک شیء جنسی ایدهآل باشید. جمعبندی نهائیاش این است که میگوید در واقع اینها دارند یک نظام ایده از “سوژهای” و “اُبژگی” را در رابطه جنسی به جامعه و در اصل یک نظام ارزشی خاص را در بین زنان تحمیل میکنند و این باعث ظهور یک پدیدهای به نام Self-objectification، یعنی خودشیانگاری در زنان شده که باعث میشود زن خودش را بهعنوان شیئی بشناسد که تنها راه ایجاد ارزش برای او این است که بتواند خودش را به شکل جذابتری در جامعه ارائه بدهد، بعد در مورد جامعه غرب میگوید همهی ما با درجات کمتر یا بیشتری، این نظام ارزشی را پذیرفتیم و این نظام ارزشی باعث شد زنها دائم با همدیگر در حال مسابقه باشند، مسابقهای برای اینکه شیء جنسی بهتری باشند. مفهوم خودارزیابی در زنان باعث شده دائم در حال ارزیابی از بدن خودشان باشند، دائم خودشان را ببینند و بدن خودشان را به شکل بهتری تغییر دهند. اینکه دائم نگاههای دیگران را به بدن خودشان ارزیابی کنند، یک بیماریهایی را برای زنها بهوجود آورده که یکیاش عدم عزت نفس است، یکیاش افسردگی است و اینها در رسانهها به هیچ عنوان مطرح نمیشود. این یک نگاهی است که نسل سوم فمنیست دارند.
نهضت احیایی فمنیسم و اصلاح تجربهی تلخ تاریخی
نسل سوم فمنیسم، برخلاف نسل اول و دوم که مفهوم مادری و خانواده را کنار میگذارند، میآیند مفهوم احیاء مادری را مطرح میکند. معتقدند اتفاقاً زنها باید نقش مادریشان و نقششان در خانواده پررنگتر شود. یعنی برخلاف نسلهای قبلی که حضور زنها را در محیط کاری و غیره مطرح میکردند، اینها بحثهای حمایتی از مادران را مطرح میکنند؛ اینکه از مادرانی که مثلاً سرکار میروند، مادرانی که بچه بزرگ میکنند و… باید انواع حمایتها را انجام داد. این مطالبات بحثهایی هست که ذیل تجربه، غرب به آن رسیده، یعنی ذیل تجربهی نسل اول و دوم شکل گرفته است که برخلاف نیّتشان که ظاهراً بهتر کردن وضعیت زندگی برای زنان بود، با حذف زن از خانواده، آنها را در وضع نامطلوبتری قرار دادند. بنابراین یک نهضت احیایی در خود فمنیستها با عنوان نسل سوم شکل میگیرد و خیلی هم با آن نگاه ما همخوامی دارد، اما این نگاهها در منطق فمنیستهای ما ترجمه نمیشود، یعنی هنوز ما به همان نگاه رادیکال نسل اول و دوم، اغلب در فضای اجتماعیمان میپردازیم. در قبال این خشونتها و فضایی که به غرب نسبت داده میشود، بعضیها نگاهشان این است که میگویند در غرب قوانین حمایتی از زنان خیلی قوی است و مثلاً در بعضی از کشورهای غربی اگر شما به زن خیره هم بشوید این ممکن است به عنوان آزار جنسی، بتواند منجر به محکومیت بشود. این مطلب درست است و بعضی از این قوانین وجود دارد، منتهی این قوانین بیشتر از اینکه ذیل ارزشمند شدن زن باشد، قوانینی بوده که ذیل این افسارگسیختگی که در جامعه غرب اتفاق افتاده، طرح شده است. چنانکه که اگر این قوانین وجود نداشت، دیگر زندگی قابل ادامه نبود.
آزادی غربی یا غروب آزادی
غرب نگاهش در آزادی، براساس میل است. میگویند هر کسی براساس میلش میتواند در فضای اجتماعی رفتار کند، فقط چارچوب محدودکننده این است که میل تو به میل دیگران لطمه نزند، اما در همین فضای حاکم میبینیم مثلاً در محیطهای اجتماعی غرب، پوششهای سختگیرانه به ویژه در فضاهای خاص مانند دانشگاههای غرب اعمال میشود نظیر کتهای پوششی که یک الگوهای خاص و سختی از پوشش را ارائه میکند. دلیل این اعمال محدودیت هم این است که به لحاظ تجربی به این نتیجه رسیدند که اگر اینها را کنترل نکنند، فضا قابل کنترل نخواهد بود. البته در همین فضا هم آماری که از جرائم جنسی و به ویژه تجاوز جنسی در دانشگاههای غرب هست، بسیار آمار تکاندهندهای است. مثلاً طبق آماری که دانشگاه پرینگستون طی نظرسنجی منتشر کرده بود، نرخ تجاوزی که زنان نسبت به خودشان گزارش کرده بودند، ۱۵ درصد بود که نرخ خیلی بالایی است و باید بدانید که تعداد کمی از تجاوزها گزارش میشود و تعداد واقعی بیشتر از آنچه گفته میشود است. آنجا آزار جنسی و خشونت جنسی تعریفش مشخص است، اما تجاوز همان تعریفی را دارد که در نظام ارتباطی در جامعه ما تعریف میشود.
ماجرای اقتصاد سرمایهداری و انقلاب جنسی
یک نوع نگاههای عوامانهای تقریباً نسبت به امر جنسی وجود دارد، مثلاً من مستند انقلاب جنسی ۲ را که یکی از مجموعههای مستندساز ساختند، نگاه میکردم متوجه شدم طی این مستند این ایده القاء میشد که چون در غرب یک زمانی نسبت به زن خیلی سخت میگرفتند، الان به واسطه همان سختگیری، زنان دنبال آزادی رفتهاند، یعنی به زیربناهای اقتصادی و هویتی امر پوشش و حجاب که در غرب اتفاق افتاده اصلاً توجهی ندارند. یکی از زیربناهایی که موجب اتفاق افتادن مسأله انقلاب جنسی در غرب شد، بحث نظام اقتصادی غرب بود. نظام اقتصادی غرب که به سمت صنعتی شدن رفت، مسألهای که ذیل نظام صنعتی موضوعیت پیدا کرد، نیروی کار ارزان بود و جهت تأمین نیروی کار ارزان برای نظام سرمایهداری، دیدند چون ما ۵۰ درصد جامعه را از نیروی کار حذف کردیم باعث میشود عرضه محصول نیروی کار کم بشود. یکی از اتفاقاتی که ذیل بحث آزادی زن افتاد، حمایتی است که نظام سرمایهداری از آن کرد و توانستند زن را از خانواده جدا کنند و بهعنوان نیروی کار ارزان که احتمالاً حرفگوشکنتر است و راحتتر میشود با آن کنار آمد، وارد بازار تقاضا برای کار کنند و در نتیجه از طریق افزایش عرضه توانستند قیمت نیروی کار را در خود غرب پائین بیاورند.
غرب و تغییر الگوی مصرف
تبلیغات یکی از عرصههایی بود که انقلاب جنسی چه در سینما چه در تلویزیون، تقریباً ذیل آن اتفاق افتاد. نظام سرمایهداری چون مبنای چرخشش براساس مصرف است، هدفش این است که مصرف را به هر طریق در جامعه غربی افزایش بدهد، لذا آمد الگوی مصرف در گذشته را که مصرف بر اساس نیاز بود، تغییر بدهد و به مصرف براساس میل و خواسته تبدیل کند. لذا این اتفاق افتاد. اگر سیر تبلیغات را تاریخی مطالعه کنید، بنیانگذار تبلیغات و روابط عمومی در غرب یک آقایی به نام ادوارد برنایز -خواهرزاده فروید- است و برای ورود به حوزه تبلیغات از همان نظریات فروید استفاده میکند. او ابتدا در جنگ جهانی اول برای تبلیغات جنگ دولت آمریکا، با آنها همکاری میکرده، ولی بعد از جنگ جهانی از سیستم وزارت دفاع آمریکا خارج میشود و به ارائهدهنده مشاورههای تبلیغاتی تبدیل میشود و اولین کاری هم که میکند در صنعت سیگار است، یعنی رئیس شرکت سیگار آمریکا او را میخواهد و میگوید ما در حوزه سیگار، پنجاه درصد مخاطب خودمان را از دست دادیم، چون زنها سیگار نمیکشند و از ایشان مشاوره میخواهد، برنایز هم تحقیقاتی میکند که سیگار روی زنها چه مفهومی دارد و به این نتیجه میرسد سیگار را وقتی زنان میبینند مفهوم قدرت به آنها القاء میشود. بنابراین میآید یکسری از این جمعهای فمنیستی، چون خانمش هم عضو گروههای فمنیستی بوده، در راهپیمایی روز عید ایستر پیدا میکند و به آنها سیگار و مشعل میدهد و میگوید الان چون جامعه نمیپذیرد که زنها سیگار بکشند، دارد در حقتان ظلم میشود و اگر میخواهید قدرت زنانگیتان را پیدا کنید، بیایید در این تظاهرات، سیگار روشن کنید. از طرف دیگر هم رسانههای مختلف را خبر میکند و عنوان مشعل آزادی را که با مجسمه آزادی در آمریکا نیز به لحاظ معنایی ارتباط پیدا میکند، بر روی این اقدامش میگذارد. او به نوعی میتواند بحث قدرت زنان را نشان بدهد و آن مفهوم آزادی را به اذهان متبادر کند و وقتی این اتفاق در تظاهرات توسط زنان فمنیست صورت میپذیرد، در رسانهها بازتاب پیدا میکند و تابوی سیگار در بین زنان از بین میرود. ادوارد برنایز براساس نظریه فروید که ضمیر ناخودآگاه است، میگوید شما به جای اینکه بیایید نیازها و واقعیات مصرف را بگوئید، باید مصرف را پیوند بزنید با ضمیر ناخودآگاه انسان و چون ضمیر ناخودآگاه هم ریشههایش همه در امر جنسی است، یکی از کارهایی که میکند این است که زن را بهعنوان یکی از ابزارهای تبلیغ کالا و یکی از گروههای مرجع برای تبلیغ کالا استفاده میکند.
نقد یک برداشت سادهانگارانه از حجاب
یکی از نگاههای دیگری که یک مقدار مغفول است، آن نگاه هویتی به حجاب است. بهنظرم خیلی سادهانگارانه است اگر شما مسأله حجاب را صرفاً در این چارچوب که مثلاً این مسئله برای این بوده که مردان در برابر زنان تحریک جنسی نشوند، صورتبندی کنید. بله یکی از ابعادش ممکن است همین باشد، ولی چارچوببندی اصلی مسأله، یک مقدار فراتر از این است. یعنی خود حجاب، دلالتهای هویتی دارد. آقای دکتر پاکتچی در مقالهای که دربارۀ حجاب مینویسد، در قسمت دائرهالمعارف بزرگ اسلامی در بخش حجابش، نزدیک صد و خردهای منبع ایشان استفاده میکند، کلی دلالت پوششی برای حجاب برمیشمارد و تاکید میکند امروز هم یکی از دو تا مسأله اصلی که غرب روی آن دست گذاشته برای تغییر در فرهنگ ایرانی، بحث حجاب است. اگر فکر کنیم فقط آنها نگران این هستند که مردها در مسأله جنسی آزادتر باشند، این فکر خیلی نگاه سادهانگارانهای است.
حجاب یک مسئله هویتی
مسأله اصلی حجاب، مسأله نمادین و پوششی و نشانهشناسیای است که دارد، یعنی شما اگر بخواهید یک انسان مسلمان را نشان بدهید تقریباً هیچ نمادی به واضحی و آشکاری اینکه یک زن مسلمان محجبه را نشان بدهید نیست. هیچ نماد دیگری نمیتواند آنقدر مفهوم اسلام و ایمان را برساند و به همین دلیل هم هست که مثلاً در فرانسه، در انقلاب الجزایر، یکی از بحثهایی که فرانسویها مطرح میکنند بحث همین مسألهی زنان الجزایری است. «فرانس فانون» در کتاب انقلاب الجزایر؛ جامعهشناسی یک انقلاب که بررسی انقلاب الجزایر است این مفهوم را خیلی خوب مطرح میکند و تعبیرش این است: «رؤیای رام کردن جامعه الجزایری با کمک زنان بیحجاب». میگوید پس از دیدن هر چهره بیحجاب، امیدهای حملهور شدن اشغالگران ده برابر میگردد. این کتاب در اینترنت هم سرچ کنید هست. ترجمه آقای نورعلی تابنده است و بحث جامعهشناسی انقلاب الجزایر را مطرح میکند. میگوید هر زنِ کشف حجاب کرده برای فرانسویها نشان دهندهی یک سیستم دفاعی سُست و متلاشی در جامعه الجزایر بود. «هر چادری که برداشته میشود، به این معناست که الجزایر آغاز به انکار وجود خویشتن کرده و خویشتن را به مکتب ارباب تسلیم کرده است. هر چادری که کنار گذاشته میشود، افق جدیدی را به روی استعمارگر میگشاید». اصل قضیه اتفاقاً یک نگاه نشانهشناسی و هویتی دارد و اهمیتش خیلی بیشتر از آن مسألهی جنسی است.
در فرانسه یک اتفاقی که افتاد سال پیش، این است که لباس شنای زنان غربی عنوان بیکینی برایش استفاده میشود که تقریبا یک لباس نیمه برهنه است. یکسری از طراحهای مسلمان آمدند یک لباسی طراحی کردند به نام بورکینی که یک لباس شنای پوشیده است، البته شاید در جامعه ما هم اگر مطرح بشود از لحاظ پوشش خوب نیست، ولی برای زنان مسلمان فرانسه بالاخره قابل استفاده است. خیلی جالب است در فرانسه که در خیلی از سواحلش برهنه بودن آزاد است، مجلس فرانسه میآید یک قانونی را مصوب میکند که ذیل آن قانون، بحث پوشیدن بورکینی یا لباس شنای پوشیده را در کنار دریا، ممنوع میکند. چرا؟ چون نگاهشان این است که این پوشیدگی در درجه اول یک علامت هویتی است، یعنی علامت هویتی زن مسلمان است و در جامعه سکولار ما، وقتی علامتهای هویتی ضدسکولار پررنگ بشود، میتواند جامعه ما را از لحاظ هویتی به خطربیندازد.
ماجرای برهنگی تدریجی
من بعضی از دوستانی که در بحث حجاب و حجاب اجباری و حتی در میان مذهبیها بعضی وقتها مطرح میکنند که این مسأله یک استخوانی لای زخم نظام است و بیایید این را کنار بگذارید تا این مسأله حل شود و این همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی داریم، ارزش ندارد ما بخواهیم مسألهی حجاب اجباری را آنقدر پررنگ کنیم تا تنش ایجاد شود، یعنی نگاه تنشزدایانه دارند. همانند نگاهی که در عرصه سیاسیمان بعضی از سیاسیون ما در سیاست خارجه دارند که حالا یک تنشی ایجاد شده، برویم تنشزدائی کنیم شاید مسأله حل بشود. بعضی از دوستان مذهبی و حزباللهی ما همین نگاه را در عرصهی فرهنگ و حجاب هم پیدا میکنند که اگر در این مورد کوتاه بیاییم دیگر بقیهی مسائل حل میشود، در حالی که خود تجربهی غرب نشان داده اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده. یعنی در غرب، برهنه شدن، به صورت گام به گام و تدریجی اتفاق افتاده است. بهعبارتی هر گامی که در برابر مسأله فضای عمومی و اخلاق عمومی عقبنشینی شده آن قشری که مطالبهی برهنگی دارند، یک اشکال جدیدی از برهنگی را مطالبه کردند و کار به اینجا رسیده که از جامعهی غربی که دهه ۶۰ اغلب زنهایش تا حد بالاخره متوسطی پوشیده بودند، الان برهنگی کاملا آزاد است، همجنس بازی در تمام کشورهای غربی به رسمیت شناخته میشود. همجنس بازی کل بحث رسمیتش در یک دهه اتفاق افتاد، یعنی یک دهه قبل اصلاً در جامعه نبوده و الان مطالباتی مطرح میشود ذیل مثلاً رسمیت بخشیدن به رابطه با محارم، رابطه با حیوانات و جنبشهایی بهعنوان جنبشهای برهنگی یا جنبشهای نودیسم اتفاق میافتد که میگویند ما دنبال برهنگی کامل هستیم.
دیدگاهتان را بنویسید