«ایام»؛ یادداشت مجید تربتزاده؛ نویسنده و روزنامهنگار با عنوان «گسست اجتماعی زنان؛ ثمره دستور اجباری کشف حجاب» به مناسبت ۲۱ تیر ماه، سالروز قیام خونین گوهرشاد و کشتار مردم به دست رضاخان:
نتیجه کار فرقی نمیکرد. چه طرح و لایحهای بود که به مجلس میرفت و از تصویب نمایندگان میگذشت و چه بخشنامهای که رئیسالوزاری وقت با اشاره رضاخان آماده میکرد ومیفرستاد دربار تا «شاه» پای آن را امضا بزند. در هر دو حالت، حکم و اراده دربار، مثلاً قانون میشد و ظالمانه میافتاد به جان حیا و عفت زنان ایرانی. اراده ملوکانه البته پیشتر از اینها، برای حجاب و چادرزنان، دندان تیزکرده بود. منتها آنزمان کار را به ظاهرخیلی قانونی جلو برده و از قبل هزار جور مقدمهچینی کرده بود تا سرانجام، مجلس، قانون تغییرلباس و پوشش مردان و کارمندان دولت را تصویب کند و به قول برخی نمایندگان مخالف: برای کلاه و تنبان مردم هم تصمیم بگیرد!

بپوسد و بیفتد!
قانون اجباری شدن کلاه و لباس قرار بود زمینه کشف حجاب را فراهم کند. قرار بود به مرور، شور و شوق تجددخواهی و غربگرایی را به سرو جان زنهای ایرانی هم بیندازد و کاری کند که حجابشان مثل دندانی کرم خورده، آرام آرام از داخل بپوسد و وقتش که رسید، بیفتد! «رضاخان» اما آنقدرها حوصله نداشت. نمیتوانست آنقدرصبر کند تا بلکه نهال نحسی را که غرس کرده، بارور ببیند و میوهاش را بچیند. ۲۴ آذر ماه سال ۱۳۱۴، رئیسالوزرا به امر ملوکانه بخشنامه «کشف حجاب» را به دربار فرستاد و چند روز بعد، امضا شده آن را به عنوان قانون به همه ولایات ارسال کرد تا ۱۷ دی ماه همان سال رضاخان با زن و فرزند بی حجاب رسماً جلوی چشم مردم حاضر شود. طراحان کشف حجاب اگرچه جشن گرفتند اما خیلیهاشان میدانستند، رضا خان دارد این حنظل، این میوه تلخ و نحس را خیلی پیشتر از موعد، کال میچیند.

حتی «فروغی»
حتی «محمد علی فروغی» که خودش طراح، نظریه پرداز و مجری خیلی از برنامهها و سیاستهایی است که در دوره رضاخان اجرا شد، از جمله مخالفان «کشف حجاب» به حساب میآید. «فروغی» البته طرفدار حجاب و پوشش سنتی هم نبود و برای ربودن چادر و روسری از سر زنان ایرانی از امثال رضاخان پیشگامتر و حریصتربه حساب میآمد اما با سرعت و نحوه حجابزدایی مشکل داشت. او خوب میدانست با زور سرنیزه رضاخانی، شاید بشود خیلی زود، حجاب و چادر را در کوچه و خیابان از سر زنان برداشت اما با این روش محال است حیا و عفت را از جان و دل آنها پاک کرد. میدانست «کشف حجاب» با این روش، به فرض اجرا و موفقیت ظاهری، تأثیر و تغییرات پیشبینی نشدهای را در جامعه زنان به دنبال خواهد داشت. آنهایی هم که حتی سالهای پس از پیروزی انقلاب دست به پژوهش و بررسی در باره آثار و پیامدهای «کشف حجاب» زدند، بیش از همه به تأثیر این قانون اجباری در گسست و از هم پاشیدگی اجتماعی زنان ایرانی اشاره کردهاند.

کجدار و مریز
ساده و خلاصه ماجرا را بخواهید، این میشود که قانون اجباری کشف حجاب برخلاف شعارها، پیشبینیها و مقدمه چینیهایی که میگفتند قرار است زنان را از قید و بندهای کهنه رها کرده و نیروی فکری و فرهنگی آنان را زیر پرچم بیحجابی متحد و یکصدا کند، در واقع زنان را به چند دسته مختلف تقسیم و پراکنده کرد. گروه اول زنان در مواجهه با کشف حجاب، زنان طبقات مختلف شهری هستند. همین گروه خودشان از نظر نوع واکنش به ماجرا و از این نظر که در کدام بافت فرهنگی و مذهبی زندگی میکردند، به چند دسته و گروه دیگر تقسیم میشدند.
اسناد و مدارک و نامهنگاریهای میان مجریان قانون در آن دوره نشان میدهد اولین مشکلات در طبقات متوسط و پایینشهر که البته اکثریت زنان آن روزگار را تشکیل میدادند، پیدا میشود. چرا که چادر و روبنده را در بیشتر موارد فقط زنان شهری که به دلایل مختلف مجبور به حضور در محافل عمومی بودند، استفاده میکردند. بنابراین شاهدیم که اغلب زنان شهرنشین در مواجهه با قانون سفت و سختی که آخرین مجریانش، صف مأموران معذور و مزدورنظامی و انتظامی بود، یا خانهنشین و محدود شده و یا ناچار شدند با هز ارجور ترفند قانون کشف حجاب را دور بزنند و البته تن به دردسرها و بگیر و ببندهایش هم بدهند. معلوم است که در این حالت، روابط خانوادگی، فرآیند تربیت فرزندان، میزان حضور آنان در فعالیتهای مختلف اجتماعی و فرهنگی و حتی فعالیتهای اقتصادی بشدت دچار مشکل میشود. به جز اینها میماندند زنانی که به دلایلی مجبور بودند «کج دار و مریز» قانون را اجرا کنند. زنان کارمند، پرستاران، معلمان و… هم اگر از جمله طرفداران کشف حجاب نبودند، یا مجبور شدند معلمی و پرستاری و کارمندی را کنار بگذارند، یا دنبال ترفندها و پوششهای بعضاً عجیب و غریبی بروند که نه به چادر و روبنده شبیه باشد و نه خیلی بیحجابی محسوب شود! زنانی را که به دلیل شغل همسرانشان مجبور به کشف حجاب یا اختراع پوششهای عجیب و غریب بودند را هم میتوانید در کنار این گروه قرار دهید.

آلاگارسونهای ایرانی
صادقانه نیست اگر بگوییم صد در صد زنان شهری آن روزگار در برخورد با پدیده کشف حجاب، همینهایی بودند که در بالا گفتیم. چه اینکه در میان انبوه زنان شهر نشین، زنانی هم پیدا میشدند که به دلایل مختلف، مدافع برداشتن حجاب بودند. زنان به اصطلاح متجدد، غرب رفته و تحصیل کرده، چه مخالف سیاستها و حکومت رضاخان و چه موافق، درعمل از کشف حجاب استقبال کرده و حتی به تحسین، تمجید و ترویج آن مشغول شدند. این گروه از زنان در واقع پیش از این هم راه خودشان را از اکثریت جامعه زنان ایرانی جدا کرده بودند و در میان زنان طبقه اشراف، کارمندان و… برای خودشان طرفدارانی هم داشتند. حالا با اجرای اجباری قانون کشف حجاب، فاصله این گروه با دیگر زنان جامعه که حاضر به کنار گذاشتن حجاب نبودند بیشتر میشد.
در مورد زنان روستایی و عشایردر نگاه اول به نظر میرسید مشکل چندانی وجود نداشته باشد. پوشش سنتی این زنان اگرچه چادر و روبنده نبود اما مصداق بی حجابی و کشف حجاب هم نبود و در بسیاری از موارد همه ویژگیهای یک حجاب و پوشش درست و حسابی در آن رعایت شده بود.

کشف حجاب اجباری اما به بهانه یکسانسازی پوشش همه زنان به روستاها هم رسید و دردسرها آغاز شد. مشکل فقط مقاومت، خانهنشینی و محرومیت زنان نبود. بسیاری از زنان روستایی واقعاً پولی برای تهیه لباس و پوشش جدید و اجباری را نداشتند. حالا مجریان کشف حجاب مجبور بودند طی نامه نگاریهای مختلف با مرکز و بالا دستیها، هر جور هست، حتی با جمعآوری کمکهای مردمی و یا کش رفتن سایر بودجهها، شال وکلاه بیحجابی بخرند و آن را به تن و بدن زنان روستایی بپوشانند و آخر ماه یا سال، تصاویر و گزارش کارشان را به مرکز بفرستند. حتی همین حالا اگر سری به سایتهای تاریخی بزنید یا عبارت «کشف حجاب» را در اینترنت جست و جو کنید، به جزتصاویری که زنانِ سر برهنه و آلاگارسون شهری را نشان می دهد، عکسهای زیادی نیز از زنان روستای و یا عشایر آن دوره پیدا میکنید که ناچار به استفاده از پوششهای نچسب و کلاههای عجیب و غریب تن دادهاند.

شتر گاو پلنگ
سیاست مدرنسازی رضاخان که انگار پیشتر ازهرکاری و هر مهمی سراغ ظاهر، لباس و پوشش زنان و مردان ایرانی رفته بود، به جای اینکه بتواند همه زنان ایرانی را یکپارچه و متحد کرده و از توان فکری و فرهنگی آنان برای توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بهره بگیرد، درعمل، سبب گسست اجتماعی در میان آنان شد. با کشف حجاب اجباری، آن دسته از زنانی که از مدتها پیش به فکر حضور موجه و با حجاب در عرصههای آموزشی و تحصیلی افتاده و اصرار داشتند، چادر و حجاب سنتی مانعی برای فعالیتهایشان نیست، در عمل خانهنشین و منزوی شدند. بخش زیادی از آنها که از سر ناچاری، فقط در محافل و جشنهای رسمی، بیحجاب و یا شبیه به غربیها ظاهرمیشدند تا مثلاً دکور و ویترین تجددخواهی و مدرنیزاسیون رضاخانی باشند، عکسهایشان برای روزنامههای اروپایی، دستمایه مطالب طنزشد. از دید این روزنامهها، سبک لباس پوشیدن زنان متجدد ایرانی، سبک «شترگاو پلنگی» بود که نه نشانی از آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی داشت و نه به فرنگی ها شبیه بود. در نهایت هم، فقط همان زنان تحصیلکرده و غربزدهای که پیشاپیش جلودار کشف حجاب شده بودند، بیحجاب ماندند تا کماکان با تبلیغ در روزنامهها، فعالیت در تشکلهای زنانه حکومتی و کانونهای مختلف، وسوسههای بیحجابی را در گوش زنان ایرانی زمزمه کنند. چند سال بعد اما به محض اینکه رضاخان از قدرت کنار گذاشته شد و سایه شوم اجبار و زور ازروی سر ملت کنار رفت، بسیاری از زنان ایرانی به حجاب سنتی و سابقشان برگشتند و زمینههای لغو قانون کشف حجاب را فراهم کردند.
دیدگاهتان را بنویسید