نگاهی به عوامل، زمینه‌ها و پیامدهای کشف حجاب

همه وسوسه‌های یک میوه ممنوعه/ حوّا در قرن بیستم

۹۹/۰۴/۱۹، ۵:۵۸ ب٫ظ

اولین وسوسه‌های فراگیر بی‌حجابی در ایران، نه از آسمان بارید و نه سیبی بود که شیطان، هوس گاز زدنش را به جان کودکان و نوجوانان مدرسه رو و درس‌خوان انداخته باشد. یعنی از ۱۰۰ سال هم بروید عقب تر! شاید پیش‌تر ازاین که نخستین فرنگ رفته‌های ایرانی ، به وطن برگردند و درباره فرهنگ و تمدن فرنگی‌ها ، بَه بَه و چَه چَه راه بیندازند، انگیزه‌ها و جاذبه‌های «بی‌حجابی» به گوش و دل خیلی از ایرانی‌ها رسیده بود.

به گزارش«ایام»؛ با نزدیک شدن به ۲۱ تیر ماه و سالروز “کشف حجاب” در دوران رضاخان، قسمت‌هایی از تاریخ در رابطه با چرایی و چگونگی نفود جریان فکری کشف حجاب در پرده‌ای از ابهام قرار دارد که در ادامه نوشتاری تحلیلی نسبت به عوامل، زمینه‌ها و پیامدهای این واقعه را می‌خوانید:

پای تفسیر و تحلیل‌های جامعه شناختی و یا آسیب‌شناسانه که در میان باشد، بد حجابی، شُل حجابی، بی‌حجابی و… هرکدامشان مقوله‌ای جدا از هم به نظر می‌رسند و نمی‌شود هیچکدامشان را با آن یکی مقایسه کرد. در یک نگاه تاریخی و کلّی‌تر اما می‌توان گفت همه این مقوله‌ها، نسخه‌های مختلف و تغییریافته و حتی پیشرفته‌تر، همان «رفع حجاب» یا به عبارتی «کشف حجاب» ۱۰۰ سال پیش هستند.

طلایه‌داران بی‌حجابی و سینه چاکان کشف حجاب در این دوره صد وچند ساله  با وجود شباهت‌های ظاهری که در رفتار حجاب گریزانه شان وجود دارد، از حیث انگیزه آدم‌های بشدت متفاوتی هستند و بینشان می‌توانید هم شخصیت‌های فرهنگی را پیدا کنید که به هوای نوجویی و پیشرفت، قید حجاب و پوشش مرسوم کشورشان را زده‌اند، هم آن‌هایی را که یکباره دچار خود‌بینی و خودمحوری شده و قید دیانت و مسلمانی را زده‌اند و هم آدم‌های ضد فرهنگی و صرفاً مقلّدی را که احساس می‌کنند حجاب، دست و پایشان را برای ولنگاری و تنوع‌طلبی‌های حریصانه بسته است.

گازِ اول

«زرین تاج قزوینی» شاید تنها زن ایرانی نباشد که در خلوت خودش به وسوسه بی‌حجابی دچار شده اما بدون شک نخستین زن ایرانی است که تسلیم این وسوسه‌ها شده و میوه ممنوعه بی‌حجابی را با انگیزه‌های شخصی، گاز زده است. «زرین تاج» البته یک تفاوت اساسی با اسلاف خودش دارد. او نه در مدارس فرنگی درس خوانده، نه پدر و مادری فرنگی مآب دارد و نه اهل نوجویی و روشنفکربازی است. ماجرای طلایه دار بی‌حجابی در ایران در وهله اول به انگیزه‌های شخصی، خود‌بینی و خودمحوری‌اش بر می‌گردد و در وهله دوم به جریانی نوظهور و انحرافی(بابی‌گری) که قصد دارد به کمک دست‌های انگلیسی پشت پرده، اسلام و تشیع را از ریشه بزند. دختر«ملّا صالح قزوینی» از چند جهت خوش اقبال بود. اول این‌که در خانواده‌ای اهل علم به دنیا آمده بود. پدرش مجتهد بنام آن دوره بود و در محافل دینی و علمی و همچنین دربار قاجار فردی شناخته شده و معتبر به حساب می‌آمد. عموها و دایی‌اش نیز از پدر دست کمی نداشتند. دوم اینکه هوش و استعداد خوبی داشت. سوم این‌که در اوج دوران محرومیت دختران و زنان ایرانی پدری داشت که بر خلاف رویه معمول آن دوران، به تحصیل دخترش اهمیت می‌داد و همه امکانات لازم برای درس خواندنش را فراهم می‌کرد.

چوبه دار

«زرین تاج» از این فرصت نهایت بهره را برد و به ‌سرعت به زنی با سواد و اهل قلم تبدیل شد. از این مرحله به بعد اما انگار غرور هم به جانش افتاد. چون می‌دانست تنها زنی است که به مرتبه بالای علم آموزی رسیده، خیالات عجیب و غریبی هم به سرش افتاد. رؤیای راهیابی به دربار و ملکه شدن اگرچه همان آغاز کار با ازدواج تحمیلی و زودهنگام سرکوب شد اما بلند پروازی‌هایش، جایی گوشه ذهن و دلش تلنبار شدند تا روزی روزگاری به شکلی دیگر بروز پیدا کنند. بنابراین دخترزیبا، باهوش و درس خوانده‌ای که برخی‌ها حتی تحصیلات او تا سرحد اجتهاد را تأیید کرده‌اند، از دوره‌ای به بعد یکباره علیه تمام محدودیت‌ها و محرومیت‌هایی که سر راه زنان و دختران آن روزگار بود، می‌شورد، مرید فرقه «شیخیه» می‌شود، جامه علم و پرهیزگاری را به کناری می‌اندازد، زیبایی‌اش را به معرض نمایش می‌گذارد، نور چشمی(قره العین) رهبر فرقه شیخیه می‌شود، برای خودش منبر می‌رود، نظریه می‌دهد، نسخه روابط آزاد میان زن و مرد را می‌پیچد، خانه و همسر و… را رها می‌کند، شیفته مردان دیگر می‌شود و در نهایت هم به نخستین زنی تبدیل می‌شود که آشکارا و در حضور مردان بی‌حجاب ظاهر می‌شود. او بزودی در غائله بابی‌گری غرق شده و همراه برخی از سران این فرقه اعدام می‌شود اما مردان و زنانی که شیفته هنجار شکنی‌های جسورانه و فتواهای عجیب و غریبش شده‌اند، بعدها از او شخصیتی روشنفکر، آزادی‌خواه و مدافع حقوق زنان می‌سازند.

وسوسه‌های فراگیر

اولین وسوسه‌های فراگیر بی‌حجابی در ایران، نه از آسمان بارید و نه سیبی بود که شیطان، هوس گاز زدنش را به جان کودکان و نوجوانان مدرسه‌رو و درس‌خوان انداخته باشد. یعنی از ۱۰۰ سال هم بروید عقب تر! شاید پیش‌تر ازاین که نخستین فرنگ رفته‌های ایرانی، به وطن برگردند و درباره فرهنگ و تمدن فرنگی‌ها، بَه بَه و چَه‌چَه راه بیندازند، انگیزه‌ها و جاذبه‌های «بی‌حجابی» به گوش و دل خیلی از ایرانی‌ها رسیده بود. مسیونرها یا همان مبلّغانی که به ظاهر بدون اهداف سیاسی به ایران آمده بودند در مدارس مختلف آمریکایی و فرانسوی تنها علوم جدید و زبان خارجه را تدریس نمی‌کردند. آموزه‌های این معلمان و این مدارس، خیلی وقت‌ها تصاویر و تفاسیری را از انسان فرنگی و زن‌های اروپایی پیش روی دانش آموزان ایرانی قرار می‌داد که قند را توی دل هر بیننده‌ای آب می‌کرد. «‌کلارا کولیور رایس» همسر یکی‌ از مأموران‌ هیأت‌های‌ مذهبی‌ و تبلیغی‌ مسیحی که‌ قبل‌ و بعد از جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در ایران‌ زندگی کرده بود، می‌نویسد: «مدارس‌ غربی‌ راه‌ را گشودند و آموزش‌‌وپرورش‌، ایران‌ را در سال‌های‌ آینده‌ زیر نفوذ اندیشه‌ها و شیوه‌های‌ غربی‌ قرار داد. لُرد کرزن، سیاستمدار معروف‌ انگلیسی هم که گویا فعالیت‌ مبلغان‌ مسیحی در ایران‌ را کم اثر می‌دانسته، آموزش‌ از طریق‌ مدارس‌ را توصیه‌ کرده و گفته است: «با تأسیس‌ مدارس، به‌ نحو اطمینان‌آمیزی‌ می‌توان‌ در قلوب‌ توده‌ خاصی‌ که‌ به‌ رکود فکری‌ محکوم‌اند، تاثیر نمود». با این نگاه شاید بتوان مدارس مختلفی که در برخی شهرهای ایران با مدیریت فرنگی‌ها اداره می‌شد را یکی از دروازه‌های اصلی ورود سبک زندگی غربی به کشورمان دانست.

با حجاب‌ها سر قبرم نیایند!

از این مرحله به بعد ، داستان کمی پیچیده‌تر می شود. یعنی شما در میان اندک زنانی که بر خلاف دیگر همجسان ایرانی‌شان، شوق زده و سرآسیمه به استقبال بی‌حجابی می‌روند، انواع و افراد مختلفی را هم پیدا می‌کنید که انگیزه‌ها و رفتارشان لزوماً مانند «قره العین» نیست. از همسران مقام‌ها و کارمندان عالی رتبه دولت که گاه به اجبار شوهران و گاه با اشتیاق تجربه کردن پوشش فرنگی، دنباله رو بی‌حجابی شده‌اند اگر بگذریم، به زنان بی‌سواد و کم‌سوادی که پس ازماجرای کشف حجاب، درجشن‌ها، مراسم و گوشه و کنار شهرها، عروسک خیمه شب بازی این نمایش می‌شوند و بعدها مروّج بی‌بند و باری هستند هم اگر کاری نداشته باشیم، به زنان  فعال، تحصیل‌کرده و اهل قلمی می‌رسیم که برخی‌هاشان همان تحصیل‌کرده‌های مدارس اروپایی و آمریکایی در ایران هستند و برخی دیگر فرصت تحصیل در دانشگاه‌های اروپایی را هم پیدا کرده‌اند. اگر گفتیم ماجرا در این بخش کمی پیچیده‌تر می‌شود یعنی این‌که باید به این قشر از جلوداران بی‌حجابی، دقیق‌تر و با احتیاط بیشتری نگاه کرد. ساده‌تر اینکه نمی‌شود همه آن‌ها را مأمور و دست‌نشانده سیاست‌های انگلیس معرفی کرد که سعی داشته‌اند آگاهانه، سبک زندگی و دینداری ایرانیان را عوض کنند. میزان خدمات علمی، ادبی و فرهنگی برخی از آن‌ها و سوابقشان در زمینه تلاش برای تحصیلات زنان و حضور و مشارکت آن‌ها در اجتماع و فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی  هم آن قدر پررنگ است که در نگاه نخست، تحسین هر بیننده‌ای را بر می‌انگیزد.

بنابراین در ادامه مطلب ممکن است به نام‌هایی بر بخوریم که برخی تشکل‌های موجه کمتر از یک سال پیش در ایران برای آن‌ها بزرگداشت برگزار کرده و بدون کمترین اشاره‌ای به نقش آن‌ها در ترویج بی‌حجابی با شعارهای آزادی‌خواهانه، از تلاش‌های ۴۰ ساله آن‌ها در راه اعتلای مقام زنان ایرانی تجلیل و تعریف و تمجید کرده اند! «شهناز آزاد، آفاق پارسا، صدیقه دولت آبادی، بدرالمولک بامداد، مهرانگیز، فخرالسلطنه فروهر، مستوره افشار، نورالهدی منگنه، فخرعظمی ارغون و…» از جمله زنان روشنفکر و تحصیل‌کرده‌ای هستند که حتی سال‌ها پیش از اجباری شدن کشف حجاب، وظیفه خودشان می‌دانند در مجلات، روزنامه‌ها و تشکل‌های زنانه و مردانه فرهنگی، بی‌حجابی را نخستین قدم برای آزادی زنان ایرانی معرفی کنند و چادر را «کفن سیاه» زن لقب بدهند! برخی‌هاشان هم با وجود اینکه بعدها از تقلید چشم بسته زنان ایرانی از زندگی غربی و مُد و مُد گرایی انتقاد می‌کنند اما در وصیتنامه‌شان تأکید می‌کنند:« … در مراسم تشییع جنازه‌ام حتی یک زن با حجاب شرکت نکند… زنانی را که با چادر بر سر مزارم بیایند، هرگز نمی‌بخشم…»!

مأموریت جدید

حالا و در قرن ۲۱ اما همه چیز رنگ عوض کرده است. نسخه اصلی، همان نسخه‌ای است که غرب قرن ۱۹ برای فرهنگ و تمدن اسلامی پیچید، قرص و شربت‌ها و روش کارشان اما تغییر کرده است. مأموریت زنان تحصیل‌کرده و روشنفکری که قرار بود بی‌حجابی را شرط اصلی و نخست پیشرفت و آزادی زنان معرفی کنند، مدت‌هاست به پایان رسیده است. در روزگاری که زن‌ها به لطف زندگی در چارچوب نظام اسلامی، در سایه‌سار حجاب، هم به آزادی دست یافته و هم در همه زمینه‌ها سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مشارکت فعال دارند، امروز نوبت به «قره العین» و نورچشمی‌های قرن ۲۱ رسیده است که سناریوی کهنه «بی‌حجابی برای آزادی و پیشرفت» را با کمپین‌های «آزادی‌های یواشکی، چهارشنبه‌های سفید، نه به حجاب اجباری و…» نو و به روز کنند. پیاده نظام لشکر خبری و رسانه‌ای غرب هم این بار افرادی چون «مسیح علی نژاد» هستند که چند سال پیش قید ملیت، نژاد، حجب و حیا و البته حجاب را زده است و برای هر نمایش و کمپینی که راه می‌اندازد، دستمزدش را پیشاپیش می‌گیرد.

به قلم مجید تربت‌زاده

لطفا در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذارید
لینک کوتاه: https://ganjnegar.ir/8051

چاپ نوشته


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگزیده‌ها

مصاحبه با پروفسور بویل درباره ابعاد حقوقی تسخیر سفارت آمریکا
دکترین ضرورت چیست؟
 محاکمه شهروند آمریکایی در دوران کاپیتولاسیون
محکومِ آمریکایی
 سخنرانی حجت الاسلام الهی خراسانی
پیامبری که نمی‌شناسیم
مشاهده همه


تازه‌های شبکه‌های اجتماعی