به گزارش «ایام»، چهارمین نشست درسگفتار عصر با موضوع «نظام تامین مالی در اسلام؛ نگاهی انتقادی به وضعیت بورس» با ارائه دکتر علی خلیلی در حسینیه هنر مشهد برگزار شد. مباحثی که در این نشست مطرح شد، با هدف فهم درست پدیدههای نوظهور اقتصادی مثل بورس و بیمه که ناشی از سیطره تفکر و تمدن غربی در چند قرن اخیر بر جهان، تنظیم و ارائه شد. در ادامه نشست نیز وضعیت فعلی ساختار بورس و نسبت آن با نظام تامین مالی مبتنی بر نگاه اسلام به نظام تامین نیازهای بشر بررسی شد. در ادامه مشروح مطالب مطرح شده در این نشست آمده است:

مقدمه
عدم آگاهی به زمانه، سرچشمه بسیاری از اشتباهاتی است که در طول تاریخ رخ داده است. مقصود ما از آگاهی به زمانه، آگاهی به تحولاتی است که در هر دوره تاریخی رخ داده است. یعنی اگر ما به تحولاتی که در دورههای مختلف تاریخ رخ داده، آگاه نباشیم، منجر به وقوع اشتباهاتی به گستردگی زمانه میشود.
وقتی ما یک موبایل را نشناسیم، حداکثر مقیاس خطای ما در نسبت به این موبایل است. وقتی از تحولات ادوار تاریخ آگاه نیستیم، گستره اشتباهات به اندازه یک دوره تاریخی خواهد بود.
یکی از جهالتهایی که جامعه ما حتی جامعه علمی ما به آن مبتلاست، عدم وقوف به تحولاتی است که در دوران جدید و در غرب مدرن رخ داده است. منظور بیاطلاعی ما از تحولاتی که در تاریخ بشر بوده و باز تحولاتی که در دوران جدید یعنی ۵۰۰ سال اخیر در غرب رخ داده است. این تحولات دوران جدید، منجر به تولد انسان جدیدی شده که این انسان جدید، فصل نوینی از تاریخ را آغاز کرده است. ویژگی این فصل جدید هم این است که نقطه عطفی در کل تاریخ بشر محسوب میشود. یعنی ما میتوانیم تاریخ بشر را از ابتدای خلقت حضرت آدم تا ۱۵۰۰ میلادی را علیرغم همه فراز و فرودهای تمدنهای مختلف، یک دوره تاریخی بدانیم، و این ۵۰۰ سال اخیر را دورهای جدید و نقطه عطفی جدید بدانیم.
شناخت نادرست ما از تحولات دوران جدید، باعث شده وقتی با دستاوردهای غرب در بسیاری حوزهها مواجه میشویم، نتوانیم تشخیص بدهیم.

لوابس و مشتبهات ما را گول نزنند
امام صادق فرمایشی دارند که «العالم به زمانه لایهجم علیه لوابس». یعنی کسی که به زمانه خودش عالم باشد، لوابس امور به او هجوم نمیبرند. این لوابس، به مفهوم متشابهات نزدیکتر است. یعنی امور شبیه به هم، او را دچار اشتباه نمیکند. رمز این دوری از اشتباه، آگاهی به زمانه خود است. مثال خیلی ساده آن مقایسه به کمک فصول یک سال است. اگر یک روز زمستانی، آفتابی و کمی گرم باشد، ما گمراه نمیشویم که مثلا بگوییم الان تابستان است!
آگاهی به تحولات طول تاریخ بشر، میداند که نسبت دوران جدید به دوران ماقبل آن، مانند همین مثال است. او میداند که گرمی یک روز زمستانی، به معنای رسیدن تابستان نیست. این مشکل در جامعه ما به خصوص از دوره قاجار تا به الان بوده است. یعنی از اوایل قاجار که ما با ورود دستاوردهای تمدن غرب به کشورمان، با آن آشنا شدیم، به خاطر اینکه نمیتوانستیم تشخیص بدهیم که وارد دوران جدیدی شدهایم، روز گرم زمستانی ما را گول زده و فکر میکنیم تابستان شده است. در حالی که این دو با هم تفاوت ماهوی دارند.

التقاط ریشه در نفهمیدن تولد انسان جدید دارد
اگر آثار دوره مشروطه را بررسی کنید، میبینید مساواتی که در غرب مطرح میشود، مدام با عدالت و برابری که اسلام میخواهد، اشتباه گرفته میشود. یا حریّتی که در اسلام وجود دارد، با آزادی به معنای غربیاش مدام مشتبه میشد. بعدها در دوره پهلوی هم همین داستان بود. ما چندین دهه، اسیر تفکر کمونیستی و مارکسیستی بودیم. به خصوص جایی که مشترکاتی بین اسلام و اندیشه کمونیسم برجسته میشد و نتیجهاش این بود که انبوهی از افکار التقاطی به وجود آمد.
شهید مطهری در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادیگری» تلاش میکند این التقاط را نشان بدهد که چگونه از آیات قرآن برای اثبات ادوار تاریخی به روایت مارکس، استفاده میکند. مثلا میگوید اینکه آیه داریم یومنون بالغیب ، این دوره غیب همان دوره نهفتگی کمونیسم است.
دوره تاریخی کمونیسم و مارکسیسم رد شد و معلوم نیست برمیگردد یا خیر، درگیری اصلی ما با تمدن غرب به پرچمداری لیبرال دموکراسی است. ولی ما کماکان با این مشکل درگیریم. چون ما اصلاً توجه نداریم تحولاتی که در غرب رخ داده، منجر به تولد انسان جدیدی شده است که تولد این انسان جدید، منجر به شکلگیری یک سری نهادهای جدید شده است. این نهادهای جدید علیرغم شباهتهایی که با برخی از تعالیم اسلام دارند، اما متعلق به دنیای دیگری هستند.

مثلاً در اسلام، مالکیت خصوصی محترم است؛ «الناس مسلطون علی اموالهم». ولی احترامی که اسلام برای مالکیت خصوصی مطرح میکند، نباید با مفهوم بازار آزاد خلط شود. چون این ادعا مطرح میشود که اسلام سرمایهداری را هم قبول دارد. این یک مشکل مبنایی است که در همه نهادها با آن مواجه هستیم. از جمله در حوزه نظام تامین مالی و بحث بورس.
اصلیترین تحولی که در دوران مدرن رخ داده، این است که مواجهه انسان جدید غربی با هستی و با اهل عالم، نسبت جدیدی برقرار کرده است. در طول تاریخ، جز رگههایی از آن در یونان باستان و رم باستان، در جای دیگری یافت نمیشود. برخلاف همه تمدنهای قبل که توصیف و تبیین و تجویز آن درباره مفهوم هستی، الهی بود، در دوران جدید، توصیف و تبیین و تجویز از هستی کاملا مادی شده است.
وصف از جهان هستی به کلی مادی شده است. تبیین ما از هستی، یعنی بیان روابط علت و معلولی بین اجزای عالم، مادی شده است. طبعا همه تجویزها و توصیههای ما در نسبت با طبیعت و یا سایر انسانها، بهکلی مادی شده است. چیزی که متاسفانه امروز گریبان جامعه اسلامی ما را هم گرفته است.

سه تحول اساسی در نظام تامین نیازهای بشر در دوران جدید
یک مروری داشته باشیم بر این مقدمه. ببینید، نهادهای غربی متکی به تحولات دوران جدید تاریخ است. جامعه اسلامی یا یک مسلمان نماز شب خوان هم اگر متاثر از این تحولات و بدون در نظر گرفتن متشابهات مطرح شده در ابتدای بحث، بخواهد نهادسازی کند، عملکردش منبعث از نهادسازیهای غربی خواهد بود.
از آنجا که تمدن غرب، مسلّط بر جهان است، این تحولات به کل جهان پمپاژ شد. ما میبینیم کسی که خدا را قبول دارد و ۵ وعده نماز میخواند، از این تحولات متاثر شده است. حتی اگر در مقیاس فردی، یک مسلمان متاثر نشده باشد، در مقیاس جمعی که قرار است نهادسازی انجام دهد تا عرصه عمومی را اداره بکند، تابعی از این تحولات شد.
وقتی این تحول غرب در نسبت با هستی رخ داد، نتیجه در آنجایی نمایان شد که شکلدهی نظام تامین نیازهای بشر پیش آمد. نظام تامین مالی یک بخش از نظام تامین نیازهای بشر است. نظام تامین نیاز بشر در دوران جدید، یک فصل جدیدی را شروع کرد که با ادوار تاریخی پیشین کاملا متفاوت است. سه تحول اساسی در نظام تامین نیازهای بشر در دوران جدید برای انسان غربی رخ داد.

در صدر این تحولات، مهمترین تحول را میبینید. اینکه خداوند از فهرست نیازهای بشر در غرب جدید حذف شد. هم به عنوان اولیه، هم به عنوان ثانویه. میدانید که ما در منطق دینی، از دو جهت به خداوند احتیاج داریم. نیاز اولیه و ثانویه را اینطور میشود مثال زد. ببینید ما برای داشتن نان، به نانوا احتیاج داریم. نیاز اولیه ما نان است، اما نانوایی باید این وسط باشد تا نیاز اولیه ما تامین بشود. یعنی نانوا نیاز ثانویه است.
اما انسان در خلقت و در نسبت با خداوند، هم نیاز اولیه به او دارد هم نیاز ثانویه. با عنوان ثانویه به خدا نیاز داریم چون همه آنچه در جهان در اختیار ما هست، خداوند در اختیار ما قرار داده است. نیاز اولیه بشر به خداوند، کمتر مورد توجه است. اینکه ما به خود خداوند، فارغ از اینکه هر نوع نیاز ما را تامین میکند هم احتیاج داریم. سعدی میفرماید: گر از دوست، چشمت بر احسان اوست/ تو در بند خویشی، نه در بند دوست. میخواهد بگوید اگر نیاز انسان به خداوند فقط از باب ثانویه باشد، دیگر ما دوست خداوند محسوب نمیشویم و فقط دوست آن نیاز ثانویه هستیم.
کمربند حمایتی در نظام غیربازاری هم وجود دارد
به تبع این تحول مهم، دومین اتفاقی که در نظام تامین نیاز در جامعه غربی رخ داد، این بود که مراجع ششگانه تامین نیاز به تدریج سست شدند و از بین رفتند. در نهایت هم به دو مرجع تبدیل شدند.
در جوامع سنتی از جمله جامعه اسلامی، افزون بر خود فرد که اصل مسئولیت تامین نیازهای خود را دارد، پنج کمربند حمایتی و نظارتی هم برای او وجود داشتند که در فراز و نشیب زندگی حامی او بودند. با تحولاتی که در دوران جدید رخ داد و فردگرایی ظهور کرد، تنها لایهای که جامعه غربی در این مسئله باقی گذاشت، حکومت است.

سومین تحولی که رخ داد، این بود که الگوی تامین نیاز که در دوران ماقبل مدرن، به عنوان یک الگوی مبادلهایِ عمدتاً غیربازاری و جمعگرایانه، تبدیل شد به یک الگوی مبادلهای عمدتا بازاری فردگرایانه. بحث ما در ادامه، در باب همین تحول سوم است. الگوی تامین نیاز در دورانهای گذشته، تا حدّ ممکن، غیربازاری بودند و متکی به جمعگرایی بود، اما در دوران جدید تبدیل شد به حالتی که بازاری و فردگرایانه است.
سیطره اروپاییها بر جهان چه دستاوردی داشت؟
تحولاتی که در غرب مدرن رخ داد، در قرن ۱۹ نتیجه خود را در جامعه غرب نشان داد. البته آثار این تحولات در جهان را میتوانید از قرن ۱۶ ببینید. در کل جهان، استثمار و استعمار تمامی کشورهای جهان به دست اروپاییها که در طول تاریخ نظیر ندارد، نمایی از این تحولات است. اروپاییها موفق شدند در آن روزها، کل قاره آمریکا، کل قاره آفریقا و تقریبا کل قاره آسیا را تصرف کنند.
درست است که ما میگوییم، از معدود کشورهایی هستیم که مستعمره نشدیم. اما میدانیم این بیشتر برای تقویت روحیه است. هر کسی تاریخ دوره قاجار را خوانده باشد، میبیند در اواخر قاجار عملاً ما به تصرف انگلستان درآمدیم و تنها مصالح این کشور بود که ایجاب میکرد که نظامیان خود را از خاک ما خارج کنند و مترسکی به نام رضاخان را به جای خودشان بگذارند.
در خود جوامع غربی، ظهور انسان جدید منجر به استثمار بیرویه ضعفا شد. اگر بخواهید به نحو دقیق و جزئی با این اتفاق آشنا شوید، جلد یکم کتاب سرمایه کارل مارکس را باید بخوانید. آنجا مستند و دقیق آمده که مثلا فلان روستا چند خانواده داشته، در هر خانواده چند نفر زندگی میکردند، ابعاد خانه آنها چقدر بوده و اهل خانه روزی چند ساعت موظف بودند کار کنند. شاید باور نکنید اما در آن مدل، در قرن شانزدهم بین ۱۴ تا ۱۶ ساعت از کارگرانی که خودشان انگلیسی بودند، کار میکشیدند. این استثمار بیرویه، منجر به نقد جدی و اساسی سرمایهداری از سوی مارکس شد.

آنچه مارکسیستها نمیگویند
بدون تعارف نگاه کنیم، معمولا کسی که در میان بحث از فردی نقلقولی مطرح میکند، معمولا به او منسوب میشود. بنابراین گذری انتقادی به افکار مارکس مطرح میکنم تا برائتهایم کامل روشن باشد، بعد بحث را ادامه بدهیم. مارکس از جمله اندیشمندان برجسته قرن ۱۹ است. در خیلی از حوزههای اصلی اعم از جامعهشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و خیلی چیزهای دیگر، سرآمد است. اما مارکس هم با همه بزرگیاش، در دو مسئله اساسی به جاده خاکی زده است.
ببینید ما از هر اندیشمندی که عرصه تامل و تفکرش، اجتماع است، در سه حوزه انتظارات داریم. یک اینکه بتواند به درستی مشکلات جامعه را تشخیص بدهد. دوم، بعد از اینکه مثل یک پزشک که وجود ویروس کرونا را در بدن بیمار تشخیص میدهد، در گام دوم بتواند علت بروز و ایجاد آن مشکل را بیان کند. در گام سوم هم مطلوب است که راهحل مشکل را پیش پای بشر بگذارد.
مارکس با همه بزرگیاش، در همان گام اول باقی ماند. یعنی به درستی، مشکلاتی که ناشی از نظام سرمایهداری پیش آمده بود و گریبانگیر جامعه غربی شده بود را به درستی تشخیص داد و خوب آنها را بیان کرد. اما موقعی که میخواست بگوید علت این مشکلات جامعه غرب چیست، بشریت را به انحراف برد. از ابتدای قرن بیستم تا ۱۹۹۰ ما گرفتار آدرس غلطی بودیم که مارکس جلوی پای بشریت گذاشت. ضمن اینکه چون علت را غلط مطرح کرده بود، راهحلش هم طبعا غلط بود.
آدرس غلط مارکس ناشی از دقت نکردن به تاریخ بود
با این همه، این مسئله مطرح است که بیش از یک قرن از زیست مارکس میگذرد، اما چگونه بود که او آن موقع معضلات سرمایهداری را شناخت، اما هنوز دستاندرکاران این مملکت هنوز شناخت درستی از سرمایهداری و تبعات سرمایهداری ندارند.

این تشخیصی است که مارکس از اثرات ویرانگر نظام سرمایهداری در جامعه غربی پیدا کرده است. اما هنوز ما در جامعه علمی خودمان به چنین بینش و بصیرتی نرسیدهایم. اگر کسی هم بخواهد از این حرفها بزند، خیلی سریع به او انگ مارکسیست و سوسیالیست میزنند و اجازه نمیدهند به شناخت درستی از تبعات نظام سرمایهداری برسیم. با این حال، همین فهم مارکس از سرمایهداری، هنوز بچهگانه به نظر میآید. تعارف که نداریم، در عرصه علم، علیرغم اینکه افراد محترم هستند، اما استدلال معتبر است. بنابراین هیچوقت اعتبار استدلال، پای حرمت افراد ذبح نمیشود. مارکس برای پاسخ به معضلات، آدرس غلطی به بشر داد که اثرات زیادی بر جای گذاشت. اعتقادم این است که مارکس، تبعات ناشی از تولد انسان جدید در غرب را ندید. آدرس غلطش این بود که مسئله سرمایهداری است. در حالی که مسئله، تولد انسان جدید غربی بر اثر تحولات دوران جدید است.
دو سویه نظام تامین مالی
هر نظام تامین مالی، دو سویه دارد. ما نیاز داریم به درستی، راجع به هر دوی آنها فکر کنیم و سازوکار داشته باشیم. یک سویه آن، افرادی است که نیاز به پول دارند. سویه دیگر ماجرا افرادی هستند که پول و سرمایه اضافه دارند، ولی نمیدانند باید با آن چه بکنند. معروف است دیگر که قدیمیها هر چه داشتند، میگذاشتند داخل متکا. امروز هم که بانک آمده و آنجا میگذارند.

طراحی یک نظام، مثل فرمولهای ریاضی است دیگر. یعنی هر نیازی، از یک تومان تا ده هزار میلیارد تومان، در یک نظام صحیح، باید بتواند جوابگو باشد و اصطلاحاً معادله برقرار باشد.
ترسیم و توضیح روابط بازاری
نظام تامین اسلام که به تدریج مورد بیمهری قرار گرفته، مبتنی بر دو الگوی اصلی است. یک الگوی آن، تامین غیربازاری و یک الگوی دیگر آن تامین بازاری است. یک تفاوت نظام تامین مالی اسلام با غرب، الگوی مبادله غیربازاری است. یعنی تامین نیاز طرفین انجام میشود، اما متکی به روابط بازاری نیست.
روابط بازاری یعنی چه؟ شما هر چه میخواهید بخرید، ما به ازای آن باید پولی را میپردازید. در الگوی مبادله غیربازاری، در عین اینکه مبادله وجود دارد، اخلاق و روابط بازاری بر آن حاکم نیست. مثال بزنیم. شما به پدر و مادرتان احترام میگذارید و خب مثلا در دوران کهولت به آنها خدمت میکنید. چرا؟ چون او وقتی کودک بودید، به شما رسیدگی کرده است. یعنی الان در پاسخ به نیازی که او قبلا از شما تامین کرده، دارید نیاز او را تامین میکنید. پس اینجا مبادله انجام شده است. ولی بازاری تلقی نمیشود. یعنی نمیگویید مثلا او فلان مقدار برای من خرج کرده، من هم همان مقدار خرج میکنم. روابط پدروفرزند، روابط زن و شوهر، روابط استاد و شاگرد، روابط بین دو دوست، و خیلی چیزهای دیگر در جامعه سنّتی، دارای مبادله است ولی نه با الگوی بازاری. بخش عمدهای از نیازهای انسان در جامعه اسلامی، حتی نیازهای مالی، میبایست در روابط غیربازاری تامین شود.

تعارض فرهنگ دینی با معادلات بازاری
در خصوص نظام تامین مالی، مهمترین ویژگی الگوی تامین غیربازاری این است که شما وقتی میخواهی نیاز مالی طرف را تامین کنی، به دنبال جلب فوری منفعت ناشی از آن نیستی. کسی که نسبت به فقیری انفاق میکند و نیاز او را تامین میکند، در چارچوب روابط بازاری عمل نمیکند. فرقی ندارد، قرضالحسنه هم همین است. قرضالحسنه، اساسا یک الگوی تامین نیاز غیربازاری است، در عین اینکه یک تعامل مالی است.
ما در دوران جدید، چون همه چیز را بازاری میبینیم، توجه نداریم که اسلام میخواهد بخش عمدهای از نیازهای افراد در جامعه اسلامی، از راه الگوی غیربازاری تامین شود. بنابراین، امروزه به قرضالحسنه هم به چشم معادلات بازاری نگاه میکنیم. بنا نیست موقعی که قرضالحسنه میدهی، با معادلات بازاری عمل کنی. جالب است، رگههایی از ذهن غیربازاری سنتی در اذهان وجود دارد، اما چون رویکرد بازاری غالب شده، تعارض به وجود میآید. در حالی که قرضالحسنه در اسلام، برای این است که با روابط غیربازاری نیازهای یکدیگر را تامین کنید.
نکته دیگر این است که اینها الان در ذهن و فکر جامعه ما وجود دارد. اما در نظام علمی و اداری ما، به رسمیت شناخته نمیشود. مثل غرب. اینکه گفتیم در مناسبات تحولی جامعه غرب، خدا حذف شد، ممکن است بگویید پس این همه مسیحی چیست؟! این که روشن است دیگر. آنها خدا و دین را از اداره جامعه بیرون کردند و به امری شخصی و سلیقهای مثل رنگ و نوع لباس بدل کردند. یعنی رگهای از آن در اذهان اشخاص هست، ولی به رسمیت شناخته نمیشود.
الگوی دوم اسلام، برگرفته از نکات آن در باب بازار است. یعنی به این نحو است که وجود بازار برای اسلام پذیرفته است. اما هدفش این است مانع سرایت الگوی بازاری به تمام روابط بشر بشود. دومین نکته این است که آنجایی که قرار است روابط بازاری باشد، فرقش با الگوی بازاری غربی این باشد که فردگرایانه نباشد. یعنی فرد در تمام مبادلاتش، به دنبال بیشینه کردن نفع شخصی خودش نباشد.

اشتباه گرفتن نوآوری با تغییرات مبنایی در نظام تامین نیازها
این مسئله اتفاقی نیست که در غرب، نهادهای جدید متعددی ایجاد شده که در هیچیک از ادوار تاریخی، مشابه ندارد. کسانی که از تحولات تاریخ مطلع نیستند، میگویند اینها نوآوری هستند.
خانه سالمندان، مهد کودک. توسعه گسترده آموزش و پرورش. اینها ناشی از بازاری شدن نظام تامین نیازها در غرب است. این نیازها قبلا در روابط غیربازاری تامین میشد که بر اثر تحولات منتهی به دوران جدید، تامین آن به بازار وابسته شد. در جوامع قدیم هم آدمها پیر میشدند، ولی چون آن موقع روابط بازاری نبود، آن پیرمرد و پیرزن کنار فرزند خودشان زندگی میکردند. الان که روابط بازاری شده، میرود پول میدهد به خانه سالمندان و در ازای پرداخت آن میزان پول، سالمند آنجا نگهداری میشود. حوصله و وقت بزرگ کردن بچهاش را هم ندارد، پس او را به نهادی به نام مهد کودک میسپارد. باز هم در یک رابطه بازاری، پول میدهد تا آنجا بچهاش بزرگ میشود.
یا مثلا بیمه. نهاد بیمه، چیز جدیدی است. ولی مشکلاتی که الان بیمه متولّی آن است که جدید نیستند. برای بشر از ابتدای تاریخ حادثه پیش میآمد. اولین حادثه برای جناب هابیل رخ داد دیگر. از همان ابتدا زندگی فراز و فرود داشت، پس چرا بیمه وجود نداشت؟ انسان غربی آنقدر ذهن خلاقی دارد که چیزی که هزاران سال به عقل بشر نرسیده، به عقل او رسیده؟ خیر. مسئله ذهن بشر و خلاقیت و نوآوری نیست. مسئله تغییر روابط است. در گذشته روابط غیربازاری بود و در فراز و فرود زندگی، نظام خویشاوندی، نظام دوستی، نظام برادری و نظام همسایگی بودند که دست فرد را بگیرند. یعنی همین نظامهای تامین غیربازاری، کارکرد بیمه را داشتند. امروزه که اینها از بین رفته، مجبوریم نهادی به نام بیمه داشته باشیم. بنابراین، تولد نهادهای جدید که امروزه از آنها به عنوان یک امر نو یاد میشود، محصول چنین تحولی در نظام تامین نیاز است.
مبنای نگاه فقه به نظام مالی، ارزشگذاری است
روایات فقهی خودمان را ببینید خیلی جالب است. در فقه ما کراهت دارد که کسی بابت تدریس دستمزد بگیرد. یا پزشک بابت کارش، مزد بگیرد. یا قاضی. برایتان سوال است که چرا اسلام اینطور فکر میکند؟ حرف این است که اسلام نمیخواسته بازار بر همه زندگی بشر حاکم بشود و انسانها به چشم کالا به یکدیگر نگاه کنند و هر نیازی تبدیل به فرصتی برای پر کردن جیب بشود، این مشاغل را از حوزه روابط بازاری خارج کرده است. میدانیم که نیازهای شاغلان این مشاغل هم تامین میشود و لنگ نمیمانند.
اسلام میگوید علم آنقدر ارزش دارد که نباید جایگاهش به میزانی تنزل بیابد که همردیف یک کالا قرار بگیرد. قرار نبوده که مثل قیمت یک موبایل، برای فلان جلسه درس دانشآموز، میلیونی هزینه و چانهزنی و اینها مطرح باشد. ما اسیر دوران جدید شدیم و تمامی روابط بازاری، در تمامی شئون زندگی رسوخ پیدا کرده است. در حالی که منطق اسلام این است که بخش عمده این روابط، وارد روابط بازاری نشود. چون این ورود، باعث تنزل جایگاه میشود. در عین حال، اسلام بازار را به رسمیت میشناسد و خواه ناخواه بخشی از روابط ما بازاری هست. اما بازار اسلامی با بازار سرمایهداری تفاوت اساسی دارد. بازار اسلامی، یک الگوی بازاری جمعگرایانه است. توضیح ساده الگوی بازاری جمعگرایانه اسلام را با یک ضربالمثل خودمانی شروع میکنیم. از قدیم میگفتیم “کاری بکن بهر ثواب، نه سیخ بسوزه نه کباب”. این یک شمّهای از الگوی بازاری اسلامی است. یعنی مثلا خانهای داری و میخواهی اجاره بدهی. از این اجاره دادن سود هم باید ببری دیگر. ولی کاری بکن بهر ثواب که نه سیخ بسوزد، نه کباب! بیایید و به قیمت منصفانه آن را بدهید.

“به تو چه!” و “به من چه!”، دو روی سکه فردگرایی
با این حال، الگوی غربی میگوید اصلاً انسان معقول و خردمند، انسانی است که در تمام افعال و مبادلات خودش، به دنبال بیشینه کردن نفع شخصی است و اینکه چه اتفاقی برای دیگری میافتد، دیگر به او ربطی ندارد.
بر اثر تحولات دوران جدید، دو اصطلاح در رایج شده است. هر دو هم دو روی سکه فردگرایی هستند. انسان جمعگرا هم در قبال خطاهای دیگران احساس مسئولیت میکند، هم در قبال نیازهای دیگران. ولی انسان جدید، وقتی میگویی در قبال خطاهایت احساس مسئولیت کن، میگوید “به تو چه!” وقتی هم میخواهی در قبال خطاهای نیازهای دیگران احساس مسئولیت کند، میگوید “به من چه!”
اینها، دو روی سکه فردگرایی هستند. خیلیها، در جامعه ما اسم فردگرایی را نشنیدهاند. ولی این دو جمله را زیاد در رفتارشان میبینید. بنابراین الگوی بازاری تامین مالی اسلام، مبتنی بر یک الگوی بازاری جمعگرایانه است. یعنی دیگران را هم در منفعت سهیم میکند، هم در زیان دیگران همه را سهیم میداند. دقیقاً متضاد الگوی بازاری غربی که قرار است همه منفعت، سهم خودش بشود و تا جایی که ممکن است از ریسک فرار میکند و بار زیان احتمالی را هم به دیگری تحمیل میکند.
بررسی تحول نظام تامین نیازها در جامعه ایران
حال بیایید بررسی کنیم، تجلی اینها کجاست؟ وقتی عقود اسلامی را نگاه میکنید، دقیقا بر اساس الگوی بازاری طراحی شده است. یعنی عقود مشارکتی است. مثلاً میخواهید عقد مضاربه ببندید که سرمایهای را در اختیار او قرار میدهید تا برود با آن تجارتی بکند. اینجا هر دو طرف، هم در سود سهیم هستید و هم در زیان.
تا قبل از دوران جدید، جامعه ما یک جامعه سنتی بود که عمدتاً روستایی بود. تا اواخر قاجار، نزدیک به ۸۰درصد جمعیت در روستاها ساکن بودند. شیوه اصلی تامین معیشت هم تولید کشاورزی بود. به تبع آن هم عمده جمعیت در روستا بود و باز همان جمعیت ۲۰درصدی شهر هم خیلی از معیشت کشاورزی دور نبودند. الان در مجموع عشایر و روستاییان ما ۲۰درصد هستند و جمعیت شهری ما ۸۰درصد شده است، آن هم با شیوه معیشت صنعتی.
در آن روزگار، روابط کاملاً نزدیک بود و مجموعهها کوچک بودند. به این دلیل، نیازی به اینکه مثلاً یک نهادی تاسیس بکنیم که متولی اجرای عقود بشود، در جامعه حس نمیشد. یعنی پدران ما افراد تنبل یا کودنی نبودند و غرب جدید در قرن پانزدهم، به ذهنش خطور کرده که بورس را ایجاد بکند. یعنی اساساً نیازی به آن نبوده است. در دوران جدید که ما رفتیم ذیل تمدن غرب و جامعه ما مدرن شد، نیازهای ما هم مدرن شد. برای این نیازهای جدید، چون نهادی طراحی نکرده بودیم، مجبور شدیم مثلاً بورس را از غرب وارد کنیم. ببینید بالاخره در جامعه ما شرکتهای بزرگ زیادی هستند که به پول احتیاج دارند، از آن طرف هم افراد زیادی هستند که پولی در اختیار دارند ولی نمیتوانند خودشان با آن کار کنند. قبلاً این بود که فضا کوچک بود و مثلاً میگفتند فلانی را میشناسم یا با او فامیل هستم. پولی که دستم مانده به او میدهم تا کار کند، به هیچ قراردادی هم نیاز ندارم. الان شرایطی است که روابط کاملا جدید شده است. گستردگی فضا، باعث شده که خیلی افراد و شرکتها را نشناسیم دیگر. اینجا چون روابط و نهادی طراحی نشده بود، مجبور شدیم آنچه غرب مدرن داشت را کپی کنیم.

اواخر قرن پانزدهم با شکلگیری تحولات جدید، میل به توسعه و کسب ثروت، باعث ایجاد روابط بازاری شد که یک سازوکار مرتبط با آن، بورس است. تولّد بورس بیش از آن که مدیون خلاقیت و ابتکار غربی باشد، مدیون تحول انسان جدید و شکلگیری نیازهای جدید اوست.
در این بین هم، کشور ما یک تاخیر از انتهای قرن پانزدهم تا ابتدای قرن بیستم در خصوص ورود نهادهای غربی، تاخیر چند صدساله داریم. البته این جای خوشبختی دارد.
تعریف عمومی و علمی بورس چیست؟
به هر مرجع علمی که مراجعه کنید، میبینید که اعلام شده بورس قرار است سرمایههای پراکنده را تجمیع کند. هر کسی یک مقداری سرمایه دارد که به هر دلیلی کاری با آن نمیکند. وقتی این سرمایهها در بورس تجمیع میشود، در اختیار شرکتها قرار میگیرد تا کارهای اساسی انجام بدهند. به عنوان یک نکته مثبت هم میگویند برای ورود به بورس، فرد ناگزیر است آگاهی اقتصادی خودش را بالا ببرد، چون قرار است در سود و زیان اصلی شرکتی که انتخاب میکند، شریک باشد.
مبنای بورس این است که یک مجموعه مثل بانک، کارخانه یا انواع شرکتها، میآیند مجموع داراییهای خودشان را ارزشگذاری میکنند. سپس از این عدد به دست آمده، نصف یا کمتر از نصف را مشخص میکنند و آن را به تعدادی سهم تقسیم میکنند که ارزش هر سهم مشخص میشود و آن را در نهایت در بازار عرضه میکنند. افراد میآیند آن را میخرند. در ادامه روال، قرار است بنا بر میزان سهام هرکس، در دوره معین، سود محاسبه و تقسیم میشود و اگر ضرری هم باشد اعلام میشود. تا اینجا، اگر بورس فقط همین باشد، تقریبا یک نهاد اسلامی است مبتنی بر عقود اسلامی.
چون یک سرمایه سرگردان غیرقابل بهرهبرداری آمده، سهام مثلاً شرکت خودروسازی را خریده و شرکت بعد از گذشت دوره معین زمانی، اگر سود کرده باشد به میزان سهم افراد، تقسیم سود میکند و اگر ضرر کرده بود هم به همان میزان شما شریک هستید.
بازار ثانویه؛ عیب مبنایی بورس
اتفاقی که در بورس افتاده، این است که بازار ثانویه بورس مبنا شده است. یعنی سود و زیان واقعی شرکت، نقش جدی در سود و زیان شما در بورس ندارد. این به خاطر شکلگیری بازار ثانویه است. ارزش سهام هر مجموعهای، در بازار ثانویه تعیین میشود، در حالی که این بازار ثانویه ارتباطی با سود و زیان واقعی شرکت ندارد. یعنی این نیست که اگر شرکت زیانده شد، ارزش سهم حتماً پایین بیاید. موارد متعددی داریم که یک مجموعه، صورتحساب عملیاتی زیانده دارد، ولی سهمش در بورس فقط بالا میرود. سود و زیانی که افراد در بازار ثانویه میکنند، تابع امواج روانی تصنعی است، چون مستقل از سود و زیان عملیاتی و واقعی شرکت است. بورس فعلی ما این است. هیجانی که در افراد وجود دارد، به خاطر همین است. کسی منتظر این نیست که مثلاً بعد از یک سال سپردهگذاری، سود و زیان واقعی شرکت محاسبه شود تا به نسبت آن، چیزی دریافت کند یا نه اصلاً ضرر کرده باشد.
اساس نوسانگیری در بورس ایراد دارد
این بورس، تبعات ویرانگری برای جامعه اسلامی دارد. اولین ایراد شکلگیری بازار ثانویه این است که سود اصلی افراد، ناشی از امواج تصنعی است. معمولا افراد قدرتمند صاحب سهام عمده با ارتباطات یا رانتی که دارند، موج روانی ایجاد میکنند. یک روز ارزش سهام را بالا میبرند و یک روز میآورند پایین. از طریق نوسانگیری با فرازوفرود ارزش سهامها، باز سود میکنند. این سود چه اشکالی دارد؟ روشن است دیگر. وقتی میروید لیوان از مغازه میخرید، پولی به فروشنده میدهید. در ازای سود فروشنده از فروش لیوان، یک منفعتی به شما میرسد و نیاز شما به لیوان رفع میشود. یعنی در تمامی سودهای مشروع که مبتنی بر مبادله است، حتما او یک نیازی از شما تامین میکند تا متقابلاً شما یک منفعتی به او برسانید. در این سودی که حاصل از نوسانگیری است، یک طرف سود میکند. به طرف مقابلش چه نفعی رسیده؟ هیچ! اساسا اصلا کار مفیدی انجام نشده که بخواهد سودی عاید آن فرد بشود.
یک مثال دیگر را بررسی کنیم. شما میروید سبزی بخرید. بین قیمت میدان تا فروشگاه نزدیک منزل شما، مقداری فرق است دیگر. سبزیفروشی محله شما، قدری سود به قیمت اضافه میکند. در این بین شما هم آن را منصفانه میدانید. میگویید این سود حاصل این است که زحمت کشیده تا میدان رفته و سبزی را به نزدیک محل زندگی من رسانده و من لازم نیست زحمت بکشم تا آنجا بروم. پس چون منفعتی به من میرساند که من در ازای آن، سودی به او میرسانم.
اما در سودی که از طریق نوسانگیری بورس حاصل میشود، یک طرف دیده میشود که سودی به دست آمده، اما دیده نمیشود به کس دیگری چه سود و خیری رسیده باشد.

نگاه اخلاقی اسلام به بازار
دومین ویژگی منفی گسترش بورس در جامعه این است که فرهنگ بازاری را در جامعه نهادینه میکند. فرهنگ بازاری، اصلیترین ویژگیاش این است که اصالت با سود است. نکتهاش این است.
ما اغلب اختلافات و اندیشههای غیراسلامی داریم، این نیست که پیشنهاد او درست یا نادرست است. بحث سر این است که جایگاه پیشنهاد او کجاست. اسلام با ثروت مخالف نیست، ولی با تبدیل شدن ثروت به امری اصیل برای بشر و نیز تبدیل شدن آن به ملاکی برای هویت و شخصیت، مخالف است. یعنی جایگاهش آنقدر بالا نیست که پله اول باشد.
گسترش بورس، گسترش فرهنگ بازاری را در پی دارد. یعنی ثروت، اصالت و هویت پیدا میکند. اسلام با ثروت مخالف نیست، با هویت داشتن و اصالت داشتن ثروتمندی مخالف است.
توهم یک شبه پولدار شدن
نکته بعدی وجود بازار ثانویه در بورس این است که اگر درست انتخاب کنید، سرمایه شما دو یا چند برابر افزایش مییابد. یعنی بورس با وجود بازار ثانویه، روحیه یک شبه پولدار شدن را در روح و فرهنگ جامعه میدمد.
در عالم خلقت، قوانین و سنن طوری است که یکشبه پولدار شدن به هیچ وجه نیست. یعنی اگر جایی یک نفر یکشبه پولدار شود، حتما یک عده دیگر یکشبه فقیر شدهاند و این دو روی سکه بورس است. این است که میبینید عدهای ظرف چند ماه به آسمان رفتند و عدهای در همان بازه زمانی، متضرر میشوند.
این با فرهنگ دینی اصلاً همخوانی ندارد. چون بازار اسلامی باید جمعگرایانه باشد و نمیشود فقط مبتنی بر سود شخصی عمل بشود.
شیوع تبعات در بازار یکپارچه و تجمیعی
یک ویژگی منفی دیگر بورس که ویژگی منفی انواع تجمیع است، این نکته است که بشر آسیبها همهگیر نمیشود. گسترده شدن نهادها، باعث شده در عصر جدید تجمیع صورت بگیرد. وقتی شما سراغ تمرکز ایجاد کردن بروی، همانقدر که آثار مثبت منتقل میشود، آثار منفی هم منتقل میشود. بدون وجود بورس، نهادهای اقتصادی مجزا از هم دارند کار میکنند. تحولات مثبت یا منفی هر نهاد اقتصادی، الزاماً به همه مجموعهها منتقل نمیشد. شاید فقط به مجموعههای همخانواده منتقل میشد.

اما وقتی نهادها در قالب بورس، مجموعهای منسجم و متمرکز میشوند، این تحولات بورسی در کل اقتصاد شما تاثیراتش ساتع میشود. ایجاد اتصال بین همه نهادهای اقتصادی، یعنی لرزش در یک جا، به همه جا منتقل میشود.
از طرفی خود بورس، به جای اینکه تابع بازار اولیه باشد، تابع بازار ثانویه شده است. این بازار ثانویه دیگر تابع اتفاقات واقعی شرکتها نیست، بلکه ناشی از انتظاراتی است که در ذهن سهامداران شکل میگیرد. یعنی وقتی صحبت از این میشود که قرار است مذاکرهای درباره فلان مسئله انجام شود، انتظارات پیرامون این خبر، اثرش را ایجاد میکند.
یعنی شرکتها به هم وصل شدهاند. به بورس رفتهاند. بورس تابع انتظارات بازار ثانویه است. بازار ثانویه هم در دست رسانه و اخبار است. یعنی عملا اقتصاد تحت سیطره یک عاملا مداخلهپذیر است. این یعنی نظام سیاسی و اجتماعی شما از ناحیه اتفاقات مختلف، آسیبپذیر از مداخلههاست.

راه حل چیست؟
اگر بخواهیم از این تبعات منفی بورس، خودمان را نجات بدهیم، در مقام نظر شاید پاسخهای ساده و خوبی مطرح بشود. اما در مقام عمل بسیار دشوار است.
ما نیاز داریم بازار ثانویه را حذف بکنیم. راهی جز اینکه بورس به بازار اولیه برگردد، نیست. افرادی که قرار است سهام بخرند، باید به قصد سهیم شدن در سود و زیان عملیاتی واقعی شرکت به بورس بیایند. نه به خاطر التهابات و نوسانات سهام در بازار ثانویه. این تحول اگر بخواهد ایجاد شود، بورس را قلب ماهیت میکند. چون همه جذابیت فعلی بورس به خاطر وجود بازار ثانویه، حذف میشود. این از دست رفتن جذابیت که همان توهم یک شبه پولدار شدن است، اگر از بین برود، بورس به یک فرآیند معقول اقتصادی تبدیل خواهد شد. سهامدار در قالب عقدی مشخص با یک شرکت سهیم میشود. آن کارخانه هم بستگی به اینکه در چه بازهای حسابرسی میکند، به میزان سهم شراکت شما، سود و ضرر را تقسیم میکند. اگر این اتفاق بیافتد، با یک نهاد جدید روبهرو میشویم. این نهاد جدید، در روزگار ما خواهد توانست بخشی از نیازهای مالی ما را طبق اصولی اسلامی برطرف کند.
ای کاش به جای این همه مطلب بلندبالا، صوت یا فیلمشو می ذاشتین.